چگونه با از بین بردن عادت های بد استرس خود را کم کنیم؟

سلام من شیوا هستم از سبکتو دات کام که با یک پادکست دیگر همراه شما هستم. در این روزها خیلی مواظب خودتان و کسانی که دوسشان دارید باشید و تا حد امکان قرنطینه‌ی خانگی را رعایت کنید.اما پادکست امروز در مورد عادت‌ها،عادت‌هایی که زندگی شما را دگرگون می‌کنند،عادت‌های شما مهم‌ترین ویژگی شما برای ساختن آینده است اگر به دنبال مطالب یا کتاب‌هایی باشید که زندگی را دگرگون کنیم احتمالا می‌دانید که عادت‌ها چقد مهم هستند. انسان‌های موفق یا ثروتمند هم با دگرگون کردن عادت‌های روزمرشان توانستند ویژگی‌های فردی را خودشان ایجاد کنند تا بتوانند خواسته‌ها و اهدافشان برسند اما باید چه عادت‌هایی را در خودمان ایجاد کنیم در این پادکست از سبک تو دات کام به بررسی عادت‌هایی می‌پردازیم که همه‌ی افراد می‌توانند در زندگیشان ایجاد کنند و احساس فوق‌العاده‌ی دگرگون شدن را تجربه کنند پس با من همراه باشید روز را با یک شروع باشکوه آغاز کنیم.

چگونه عادت های خوبی را برای زندگی پیدا کنیم؟

شاید عادت دارید که هر روز پیاده روی کنید شاید از مراقبه صبحگاهی لذت می‌برید شاید هم صبحتان را با یک صبحانه‌ی سالم و لذیذ شروع می‌کنید برای شروع روزتان برنامه‌ی منظمی دارید داشته باشید.برنامه‌ی رشد فردی را از بین کارهای مورد علاقتان انتخاب کنید به این ترتیب انجام این کارها برایتان سخت نخواهد بود برنامه‌ی منظم ضرب آهنگ پر شوری هم به زندگیتان میدهد این برنامه از میزان استرستان کم می‌کند و دیگر شاهد آثار خستگی ذهنی در خودتان نمی بینید از این گذشته دچار سردرگمی هم نمی شوید چرا که به خوبی می‌دانید که می‌خواهید چه کاری انجام بدهید،ایجاد عادت‌های مفید راه‌گشای موفقیت شما خواهد بود.

قانون بیست هشتاد را سرلوحه‌ی آن قرار بدهید قانون بیست هشتاد یا پارتو بسیار ساده است و می‌گوید هشتاد درصد نتایج به دست آمده حاصل تنها بیست درصد از تلاش شما است. برای رشد فردی کافی تلاشتان را در جهت مناسبی سرمایه‌گذاری کنید به این ترتیب با ایجاد عادت‌های مفید انرژیتان را به بهترین شکل مدیریت می‌کنید. از انرژی شما می‌تواند معجزه‌ی های بزرگی را رقم بزند با تقسیم انرژی بروی فعالیت‌های مختلف به نتایج دلخواهتان برسید هر چقدر مطالعه کنید باز هم کم است، پس مطالعه کن مطالعه راهی فوق‌العاده ای برای افزایش دانش است، کتاب‌ها دریچه‌ی خلاقیت شما را باز می‌کنند پس دنبال کتاب‌هایی باشید که ایده‌های جدیدی پیش روی شما قرار میدهند فراموش نکنید کتاب خواندن در مسیر رشد فردی نوعی مراقبه به شمار میرود.

چگونه با از بین بردن عادت های بد استرس خود را کم کنیم؟

به همین خاطر است که مطالعه از استرس شما کم میکند که با ایجاد عادت مطالعه مهمان بزرگان علم و ادب می‌شوید. عادت مفید مطالعه ایده‌ها و نگرشی را به شما میدهد که می‌تواند زندگیتان را متحول کند. با یک دست چند هندونه بلند نکنید جالبه بدانید که تنها دو درصد از افراد جهان می‌توانند چندین وظیفه رد همزمان و باموفقیت به نتیجه برسانند انجام این کار تمرکز شما را پایین می آورد البته شاید شما هم جزو آن دو درصد باشید. اما در غیر این صورت این کار بازدهی فردی را به شدت به کارتان می آید، کارهاتان را اولویت‌بندی کنیم با توجه به شناختی که از توانایی خودتان دارید وظایفی را انتخاب کنید،موفقیت در انجام یک کار عالی به مراتب بهتر از انجام هستند.

این کار نیمه‌تمام،این عادت می‌تواند استفاده از توانایی‌هایتان را دگرگون کند نیمه‌ی پر لیوان را ببینید یک گل در بین بوی از خارها رشد میکند، کدام توجه شما را به خودش جلب می‌کند. انبوه خارکلاته کرده است یا گل‌های خوش عطری که از بین خارها قد کشیده اند انتخاب باشماست!. خوشبختی میتواند در یک قدمی شما باشد و در عین حال شما را در کوهی از مشکلات غوطه‌ور باشید.

حقیقت این است که به جز شما هیچ نجات‌دهنده دیگری وجود ندارد پس به دنبال عادت‌هایی باشید که زندگیتان را دگرگون و هدفتان را مشخص نگه می‌دارد برداشت ما از چیزهایی که در زندگی می‌بینید یا تجربه می‌کنید روزهای آینده بیشمار می‌سازد، پس با بند هر آنچه در زندگی دارید سپاس‌گزار باشید تا نعمت‌های بیشتری دریافت کنید.فیلتر انسانی را فراموش نکنید آدم‌های اطراف شما انرژی شما را تعیین می‌کنند به خاطر داشته باشید شما مجموعه‌ای از پنج انسانی هستید که بیشترین زمان خود را با انها سپری می‌کنید با افرادی نشست و برخاست کنید که با نگرشی مثبت با زندگی روبرو میشوند. از آدم‌های منفی باف دوری کنید آنها انرژی شما را تخلیه می‌کنند ارزش جوهره‌ی جسم سالم ورزش تاثیرات ارزشمندی روی سلامت فیزیکی بدن میگذارد از این گذشته عادت مفید ورزش کردن میزان خلاقیت فرد را هم و خلاقیت مهارت‌های شناختی فرد را توسعه میدهد.

ورزش باعث از بین رفتن استرس های بد می شود؟

ورزش منظم هورمون اندورفین را در بدن آزاد می‌کند این هورمون بدن را از غم و افسردگی به دور نگه می‌دارد با ایجاد عادت ورزش منظم نشاط و خلق و خوی شما هم بهبود پیدا می‌کند. هنر گوش دادن را دست کم نگیرید باتمام به صحبت‌های طرف مقابلتان گوش بدهید با این کار احساس خوبی در آن به وجود می آورند و به مخاطبتان احترام می‌گذاریم از این گذشته درک بهتری از صحبت‌های آنها هم خواهید داشت،گوش دادن عادت مفید و ارزشمندی را که دانش شما را ارتقا میدهد و میتواند موقعیت‌های زندگیتان را متحول کند.

شبکه‌های اجتماعیتان را کم کنید متوسط زمانی که هر روز در فضای مجازی سپری می‌کنید را به حداقل برسانید هر چقدر بیشتر در شبکه‌های مجازی به سر ببرید بیشتر در معرض افسردگی قرار میگیرید، زمانی که در این فضا هستید به رشد فردی شما کمکی نمیشود. موفقیت شما در گرو مدیریت این زمان‌های نهفته است شما اصلی‌ترین سرمایه‌ی خودتان هستید از گرانبهاترین سرمایه‌ی خودتان محافظت کنید.

به اندازه بخوابید،خوابیدن ریتم طبیعی شما را بهبود می‌بخشد و به این ترتیب احساس شادمانی و عزت نفس بر شما افزایش پیدا می‌کند. برای خودتون وقت بگذارید مهارت مورد علاقه‌تان را یاد بگیری. غذای مورد علاقه‌تان را درست کنید و خودتان‌ را تماشای زیباترین منظره‌ای موجود مهمان کنید، شاید برای ساختن این عادت به زمان زیادی نیاز باشد اما باور کنید رشد فردی ارزشش را دارد عادت‌های شما ضامن پیشرفت و موفقیت شما هستند، آستین بالا بزنید و دست به کار شوید.

معرفی یک کتاب برای کاهش افسردگی

حالا معرفی کتاب جدید داریم. در سال دو هزار و چهار پس از مرگ پدرش دچار افسردگی شدید شد و با تشویق دخترش شروع به مطالعه‌ی کتاب‌های روانشناسی قدیمی و تحقیق در مورد تفکر مثبت و قانون جذب کرد و تقریبا زندگیش را در پی این تحقیقات وقف کرد و در نهایت یک از پرفروش‌ترین کتاب‌های دنیا را نوشت کتاب راز که فیلم آن توجه افراد زیادی را به خودش جلب کرد و توانست زندگی انسان‌های زیادی را نجات بدهد و دوباره به آنها برگرداند بعد از انتشار کتاب راست راندابن کتاب‌های کامل‌تری نوشت از جمله معجزه که به طور تخصصی به مباحث قانون جذب پرداخت کتاب معجزه یک قدم فراتر از بقیه کتاب‌ها قدم برداشته است و از اثر سپاسگزاری میگوید اینکه چطور در یک برنامه‌ی بیست و شیش روزه برای رسیدن به اهداف خواسته‌هایمان تلاش کنیم.

راندابن این کتاب از تجربیات خودش میگوید و اتفاقاتی که زندگیش را دگرگون کرد ، آن در این کتاب با بیست و شیش درس به خواننده‌ها میگوید که چگونه سپاسگزاری می‌تواند زندگی همه‌ی افراد را متحول کند در حال حاضر این کتاب با ترجمه‌ی نفیس و از انتشارات درسا به قیمت چهل و هفت تومن در بازار موجود است و همچنین شما می‌توانید میکروکانونی و نوشتاری معجزه را از طریق اپلیکیشن یا وب سایت سبکتو دانلود کنید و از مطالعه به روش میکرو کتاب لذت ببرید

چگونه انسان هایی با عزت نقس بالا برای دوستی پیدا کنیم؟

برایتان پیش آمده است  که دکتر رفته باشید،دکتر برایتان آزمایش نوشته باشد وقتی آزمایش جلوی دکتر گذاشتید بهتان گفته باشد که کلسیم بدن شما کم است و معنیش این است که بدن شما بدون کلسیم زنده می‌ماند اما مشکلات زیادی پیدا می‌کند. عزت نفس و وجود ما حکم کلسیم دارد نبودش ما را نمی کشد ولی مشکلاتی مثل اضطراب و استرس و وسواس و افسردگی و امثال اینها را پدید می آورد.

اگر می‌خواهید بدانید عزت نفس چیست؟ چرا مهم است؟ چطوری می‌توانیم عزت نفس را بالا ببریم و دیگران در این زمینه چه نقشی دارند این اپیزود را بشنوید. سلام من مهدی بهمنی هستم و این اپیزود چهارم پادکست کتاب جیبی است کتاب جیبی پادکستی که هر هفته جمعه‌ها منتشر میشود و ما با خلاصه یک کتاب در خدمت شما هستیم کتابی که این هفته انتخاب کردیم کتاب عزت نفس نوشته‌ی آقای ناتانیل براندن هست که انتشارات نخستین با ترجمه‌ی مهدی قراچه‌داغی آن را منتشر کرده است با ما همراه باشید اعتقاد و ادعای نویسنده این است که هیچ مسئله ای روانی از اضطراب و افسردگی گرفته است تا عدم موفقیت در مدرسه و محل کار تا ترس از صحبت کردن تا راز موفق بودن و خوشبخت بودن تا بدرفتاری کردن با همسر و فرزندان تا خشونت تجاوز خودکشی نیست که ریشه در کمبود عزت نفس نداشته‌باشد.

عزت نفس چیست و چه کاربردی در زندگی دارد؟

ایشان معتقد است که میشود این بیماری‌ها و این مشکلات روانی را برطرف کرد و آن هم با راهکار بالا بردن عزت نفس بعد از آن میرود سراغ اینکه برای بدست آوردن اطلاعاتی که برای نوشتن این کتاب نیاز بوده است به کتابخونه‌های مختلفی و کتاب‌های مختلفی و نظرات متفاوتی سر زده است. ایشان و دیدگاه‌های روانشناسان مختلف و کتاب‌هایشان در این زمینه از زینگ فروید و اولیای آلفرد آدلر و امثال اینها را دیده است ولی در نهایت چیز زیادی در کتاب‌های این ها درباره‌ی عزت نفس به طور خاص پیدا نکرده است. گریناشلی کوتاه گذرا و مختصر ایشان در نهایت به این نتیجه میرسد که با مراجعه‌ی بیمارانی که به آن دارند و با مطالعه‌ی روی مردم بیاید و چند تا سوال را بتواند جواب بدهید که این که عزت نفس چییست؟ عزت نفس چرا مهم است؟ چگونه میشود عزت نفس را افزایش داد و این که دیگران در افزایش عزت نفس چه نقشی دارند.

اول ببینیم عزت نفس چییست، ایشان میگوید که تا به حال هیچ نظریه‌ی عمومی و ثابتی درباره تعریف عزت نفس منتشر نشده است، تعریف عزت نفس همیشه مورد اختلاف بوده است و توافقی رویش نبوده است و هر نویسنده‌ای برداشت خودش را از آن بیان کرده است. اتفاق نظر نبوده است حرفا معمولا ضد و نقیض و در نهایت تعریفی که از عزت نفس می‌کند این است که« حسی که من در وجودم دارم از اینکه توانمندی دارم و می‌توانم با چالش‌های زندگی کنار بیایم و خودم در این زمینه شایسته خوشبختی و موفقیت می‌دانم پس در تعریف عزت نفس دو تا بخش و قسمت مرتبط به هم وجود دارد؛ یکی خود توانمندی و یکی عزت نفس خود توانمندی یعنی اینکه من اطمینان و اعتماد دارم به درک خودم،دانش خودم،فکر خودم،انتخاب خودم،تصمیم خودم و این معنا را باور دارم عزت نفس یعنی چه؟ برای خودم و دیگران احترام قائل هستم و میگوسم من خوبم شما خوب هستید.

این دو تا بخش دو تا بخش مهم مرتبط عزت نفس خود توانمندی عزت نفس خود توانمندی هم ریشه‌اش به ذهن برمی‌گردد پس معلوم می‌شد تمام آن کاری که ما باید انجام بدهیم این است که در ذهنمان کارکنیم البته می‌دانید دیگر نویسنده میگوبد ذهن غیر از مغز با مغز فرق دارد ذهن حتی آگاهی نیست نیمکره چپ و راست مغز نیست میگوید ذهن آن چیزی است که ما به وسیله‌ی آن دنیا را درک می‌کنیم کار ذهن هم ایشان میگوید مثل قلب و کبد و ریه و کلیه و اینها نیست.

در قلب و کبد و ریه و کلیه ما دستوری بهشان نمیدهیم و نیاز نیست کاری انجام بدهیم. اونها خودبه‌خود کارشان را انجام میدهند. اما در ذهن دقیقا ما هستیم که نقش اصلی را ایفا می‌کنیم ما هستیم که ذهن را وادار می‌کنیم به تحرک،به کار کردن به فعالیت کردن ما هستیم که بهشان دستور میدهیم کاری را انجام بدهد، روی چیزی تمرکز کند به چیزی فکر کند و یا اینکه دستور میدهیم در زمینه هیچ کار خاصی را انجام ندهد. پس ریشه‌ی اصلی عزت نفس و آنچه ‌که کارکرد عزت نفس را بالا میبرد همه اش برمی‌گردد به مساله‌ی ذهن ایشان میگوید که مطالعات نشان داده که هر ده سال علم و دانش ما دو برابر میشود پس نیاز به این است که ما بروی پرورش کار کنیم و یکی از بهترین جاهایی که ایشان میگوید میشود بروی پرورش ذهن کار کرد.

ملاک هایی که نشان دهنده عزت نفس است؟

در خانواده میگوید: تو خانواده است که عزت نفس به ما تزریق میشود، آن وقت اگر این تزریق تنفس در خانواده به ما خوب صورت گرفته باشد اثرات خودش را در بزرگسالی در چهرمان تو رفتارمان در طرز صحبتمان در راه رفتنمان در تعریف کردن ما از خودمان در تعریف کردن از دیگران در ابراز محبت کردن نسبت به دیگران در تشکر کردنامان در انتقاد کردنامان در همه‌ی اینا خودش را نشان میدهد به طور کلی عزت نفس تمام جنبه‌های وجود ما را در بر میگیرد در محل کارمان تاثیر میگذارد در برخوردمان با مردم تاثیر می‌ گذارد در پیشرفتمان تاثیر میگذارد در موفقیتمان تاثیر میگذارد، حتی از قلمروهای اجتماعی می آید در قلمروهای شخصیمان مثل دلبستگی به آدم‌ها تاثیر مگیذارد در انتخاب همسر در ارتباط با همسر و فرزندان تاثیر مگیذارد حالا می‌خواهیم ببینیم که ویژگی آدمی با عزت نفس بالا چیست؟

چندتا ملاک و معیار وجود دارد که نویسنده ارایه می‌کند و می‌گوید اینها نشان‌دهنده‌ی عزت نفس بالا در یک آدم است:

اول اینکه رفتاراش رفتارهای عقلی و عقلانی احساسی و عاطفی نیست.

دوم اینکه واقع نگری با افکت و واقعیت کار دارد در عالم خیال و رویا سیر نمی‌کند.

سوم اینکه باهوش و باذکاوت است،اهل،حماقت و نادان نیست.

چهارمین اینکه اهل خلاقیت و نوآوری بسته و دم و متعصب نیست.

پنچمین اینکه اتصال دارد، وابسته و دلبسته نیست راست آزاد است.

شیشمین اینکه انعطاف‌پذیری دارد خشک و قد و محکم نیست.

هفتمین کتاب قبول می‌کند در مقابل تغییرات تو زندگی مقاومت نمی‌کند.

هشتمین اشتباه اگر کرد قبول می‌کند لجاجت و پافشاری و اشتباهات ندارد.

نهمین اینکه خیرخواه دیگران با دیگران همکاری می‌کند.

پس بنابراین کسی که این ویژگی‌ها را نداشته باشد عزت نفس پایین رفتاراش عقلانی نیست به واقعیت توجه ندارد،کاری ندارد،انعطاف‌پذیری ندارد از هر چیز نا آشنا می‌ترسد با هر چیز نامتناسب سازگاری ایجاد می‌کند سرکشیش نامعقول است حالت تدافعی دارد، با دیگران سر سپرده‌ی بیش از حد به دیگران،رفتارش با دیگران کنترل کننده است و از اینکه با دیگران دشمن داشته باشد ترسی ندارد و جالب اینکه آدم‌هایی با عزت نفس بالا نویسنده میگوید با آدم‌های با عزت نفس بالا ارتباط برقرار می‌کنند و بالعکس.

چگونه انسان هایی با عزت نقس بالا برای دوستی پیدا کنیم؟

آدم هایی با عزت نفس پایین میروند سراغ آدهم های با عزت نفس پایین. یک نکته خیلی مهمی که ایشان در این بین تذکر میدهد میگوید عزت نفس ارتباط مستقیمی با مسئله ی عشق و علاقه و محبت و این ها دارد بعد ایشان یک مثال میزند که در این مثال بیان می‌کند اگر یک کسی خودش را دوست نداشته باشد، دیگرانم دوست ندارد پس بنابراین عزت نفس پایین معمولا مورد توجه دیگران قرار نمی‌گیرد چرا؟ چون کسی که خودش را نمی‌پذیرد توقع دارد دیگران آن را بپذیرند خودش دوست ندارد میخواهد دیگران دوستش داشته باشند. نویسنده مثالی که می‌زند از یک خانومی که همیشه عاشق مردهایی میشود که اصلا برایش مناسب نیستند و بعد از یک مدتی مردها را  رها می‌کند در مراجعاتش از خانمی مثال می آورد که این خانم میگوید در هفت سالگی پدرم مار را رها کرد و رفت و مادرم همیشه سر من فریاد می‌زد داد میزد می‌گفت ببین دختر اگه تو نبودی ما این همه دردسر نداشتیم،اگر تو نبودی پدرتتن خانه را رها نمی‌کرد برود پس در نتیجه ریشه‌ی تمام بدبختیهای ما شما هستید این خانم به نویسنده گفته بود من وقتی با یک آقایی آشنا میشوم بعد از یک مدت این آقا من را ول میکند میرود.

نویسنده به آن گفته بود دلیل این که خانم شما عزت نفس پایین دارد شما خودتان هستید و ریشه‌ی تمام بدبختی های پدر و مادر می‌دانید. دیگر اصلا اینطور نیست بدبختی‌های هر کسی به خودش برمیگردد و شما در آن سن و سال هیچ نقشی و بدبختی در آنها  نداشتید بنابراین خودت دوست داشته باش تا دیگران دوستت داشته باشند، خودت دوست داشته باش تا مردهایی که با تو مواجه میشوند این عزت نفس تو را ببینند و عاشق تو بشوند و علاقه‌مند به تو بشوند و اینجاست که نویسنده میگوید نقش والدین که قبلا به آن اشاره کردیم در خانواده در افزایش و یا تخریب عزت نفس بچه‌ها چقدر می‌تواند موثر باشد برای همین نویسنده اعتقاد راسخ به این دارد این حرف که بگویم، پس اگر عزت در دوران کودکی تخریب شود و از بین رفت دیگر در بزرگسالی نمیشود برایش کاری کرد. ایشان میگوید من اگر کسی همچون نظریه را بدهد به جرات جلویش می‌ایستم و مقاومت می‌کنم و میگویم درست است که خانواده عزت نفس او را از بین برده است ولی آن می‌تواند با تمرین با خواستن خود توانمند با بالا بردن عزت نفسش در بزرگسالی عزت نفسش را افزایش بدهد.

هیج فردی محکوم به تقدیر نیست!

این نیست که بگویم محکوم به جبر و محکوم به طبیعت و محکوم به تقدیر و محکوم به سرنوشت است دیگر چون کودکی اینگونه با آن رفتار شده است هیچکاری نمیشود برایش کرد می‌گوید میدانم اثر دوران کودکی خیلی در عزت نفسش تاثیر داشته است و شکننده بوده است، اما اینجوری نیست که دست رو دست بگذاریم نگاه صفر تا صدی نسبت به این موضوع کاملا اشتباه است خاطرتان است گفتم که دوتا قسمت مرتبط مهم در عزت نفس وجود دارد: یکی خود توانمندی یک عزت نفس در مورد این خانوم دقیقا مشکلش همان عزت نفس پایین بودن است.

معایب عزت نقس پایین در انسان چیست؟

عزت نفس باعث شده که خودش و دیگران را دوست داشت و ما می‌بینیم این مشکل خیلی از زن‌ها و مردهای امروز جامعه‌ی ما است که خودشان را دوست ندارد. خودش آدم بدی می‌داند،خودش را پسر بدی می‌داند،خودش را دختر بدی می‌داند، خودش را آدم گنهکار می‌داند،خودش آدم زشتی می‌داند،خودش را آدم بی‌فایده‌ای میداند، برای خودش محلی از عراق قائل نیست در صورتی که خیلی وقتها آنخود توانمندی را دارد یعنی حتی از جهت علمی به یک جایگاهی رسیده است از جهت، پس از جهت مقام از جایگاه‌های مختلفی بزرگی برخوردارید اما متاسفانه آن عزت نفس در وجودتان نیست و این خیلی خطرناک است که اگر یک کسی به یک توانمندی برسد اما عزتت نفس نداشته باشد یا در یک زمینه‌ای واقعا موفق است اما خودش دست کم می‌گیرد این آدم برای خودش و در ارتباط با دیگران صد درصد دچار مشکل خواهد شد.

بعد ایشان میگوید عجیب این است که بعضی ها خوشبخت اند اما اضطراب خوشبختی دارند این هم به خاطر کمبود عزت نفسشان است. اضطراب خوشبختی دیگر چه مدلی است ایشان میگوید که دائما انگار یک چیزی در وجودش میگوید ببیند این خوشبختی دائمی نیست از بین می رود این خوشی ماندنی نیست و اصلا من شایستگی این خوشبختی را نیستم، من اصلا قابل این خوشبختی و موفقیت نیستم این ها همه چیزهایی که اسمش اضطراب خوشبختی یعنی اینکه اینجور آدم ها دائما میگویند ببیند الان نگاه نکنیید دارد ،فردا اشک در می آورد دنیا روزگار و طبیعت و مردم با ما بدرفتاری می‌کنند برای همین لذت نمیبرد.

از آن خوشبختی از آن خوشی از آن حسی که در آن است میگوید ببینید الان اینگونه است فردا معلوم نیست چگونه باشد، میگوید این افکار باعث ایجاد اضطراب در وجودش میشود که آن خوشبختی را تحتالشعاع قرار میدهد که ایشان اسمش را می‌ گذارد اضطراب خوشبختی یعنی بعضی ها خوشبخت هستند و اما مضطربند که چرا به دلیل اینکه دائما خوشبختی احساس می‌کنند این موقتی باشه با ایشان میگوید ما باید اگر میخواهیم خوشبخت بشویم و هنگامیکه شدید تحمل این خوشبختی را داشته باشیم به اصطلاح من ظرفیت داشته باشیم،ظرفیت پذیرش این خوشبختی را هم داشته باشیم باز در این راستا نویسنده مثال‌هایی را می‌زند برای اینکه نشان بدهد که نقش این عزت نفس در محل کار و در اجتماع و اینکه ما تحمل و ظرفیت این را داشته باشیم که این خوشبختی که سراغمان می آید تحمل کنیم و اصطلاحا با عزت نفس مدیریتش بکنیم چیست؟ یک مثال دیگر ایشان می‌زند از یک کسی که در اداره دارد کار می‌کند یک دفعه به آن خبر میدهند که فلانی شما ترفیع گرفته اید این آدم چون عزت نفس پایینی دارد میگوید که نه بابا این مال ما نیست ما که خودمان را می‌شناسیم به قول نویسنده ما که خودمان را می‌دانیم که شیادی هستیم،چه کلاهبرداری هستیم، همچنان یعنی این آدم ظرفیت خوشبخت را در وجود خودشان ندارد و حس نمی‌کند عزت نفس پایین،تحمل خوشبختی زیاد ندارد.

چرا برخی انسان ها ظرفیت ندارد؟

واقعا بعضی ها ظرفیت ندارند، واقعا بعضیا تحمل ندارند،واقعا بعضیا به خاطر همین نمی آید خوشبختی و خوشحالی سراغشان. میگوید نه بابا ما در آن حد و اندازه نیستیم خودش دست کم میگیرد حرمت نفس ندارد شروع می‌کند جایگاه را خراب کردن.همانی که دارد نابود می‌کند. در جلسه می‌خواهد برود بدون آمادگی چرا؟ چون عزت نفس ندارد بی‌انگیزه شده است، بی‌توجه به ارتباط با همکار خود دعوا می‌کند یا التماس رفتار با رییس. بعد اصلا رییس دیگر انکار می‌کند و نادیده میگیرد. این عزت نفس پایین در نهایت کار به جایی میرساندنه که میگوید آقا چند بار به شما تذکر دادیم ولی حواستان در کار جمع نبود کاراتان درست پیش نمی‌برید،تعریفی کرد دیگر اصلا از آن حرفی زده نمیشود، هیچ شما اخراج هستید. وقتی که این آقا اخراج میشود میگوید گفتم از اول که من به درد این ترفیع و به درد این مقام بالا نمی‌خوردم پشت پا می‌زند به بختش می آید بیرون.

مثال دیگری که نویسنده می‌زند این است که میگوید اگر ما عزت نفس داشتیم،این افزایش عزت نفس باعث میشود محل کارمان با سخاوت با مردم برخورد کنیم.این عزت نفس باعث می‌شود که تحملمان برود بالا ظرفیت مان برود بالا . با دیگران با نگاه برگ گرگ به بزرگوارانه برخورد کنیم یکی از مثالهایی که میزند که در مراجعاتش این مثال را ایشان دیده است و برای ما بیان می‌کند میگوید که یک کسی به من مراجعه کرد.

برگشت گفت که وقتی که معارفه‌ی من با رییس جدیدمان شد فهمیدم که بله ریسمانیان میگوید این غیرت مردانگی و اصطلاحا به مردانگی من برخورد گفتم: که این کار به جایی رسیده است که حالا یک زن را گذاشته ام بالا سر ما میگوید از آن لحظه عزم جزم کرده ام که هر کاری میتوانم بکنم که این خانم تحقیق کنند و از صحنه خارج کنند و میگوید این باعث شد که عزت نفس در وجود من به تعبیر نویسنده کم بشود و شروع کردم به کاری که انجام می‌دادم و خیلی با کندی انجام می‌دادم و تمام عزم جزم این بود که بخواهم این خانم را از صحنه به در کنم با آن موقع مخالفت کنم با مقابله با آن بجنگم بگویم که من زیر نظر شما نیستم من از شما حرف می‌شنوی ندارم و در نهایت این کار جواب نداد و در نهایت من اخراج شدم. کمبود عزت نفس و نداشتن آن تحمل اینجا خودش را نشون میدهد.

سخاوت و اهمیت آن در زندگی انسان

نداشتن سخاوت اگر سخاوت داشت می‌گفت این خانوم آمده است رییس من شود چه زن چه مرد چه فرقی می‌کند. مثال دیگری که نویسنده بیان می‌کند از اینکه ما باید دل را بزرگ کنیم نگاهمان بزرگ کنیم سعی وجودی داشته باشیم ظرفیتشان را بالا ببریم سخاوت به خرج بدهیم،خسیس نباشیم تا عزت نفس بالا باعث بشود ما خوشبخت بشویم ایشان مثالی که میگوید که رییس بخش تحقیق پژوهش یک شرکت به آن خبر دادنک که بله یک دانشمند عالیقدری را از یک موسسه‌ی دیگه جدید استخدام کردند و میگوید این آدم چون عزت نفس پایینی داشت برگشته بود و چیزی که در ذهنش افتاده بود این که بله معلوم است که این رییس را از کار من ناراضی اند.

یک سری شواهد و قراینی هم شروع کرده بود برای خودش ردیف کردن که هیچکدام درست نبود و در نهایت امر گفته بود خب معلوم است بعد از اینکه یک مدت گذشت این ها میخواهند این را بگذارند جای من و من را اخراج کنند. بنابراین بهتر است که من همین الان استعفا بدهم و بروم و استعفا داده بود رفته بود در حالی که اصلا همچین چیزی قرار نبوده اتفاق بیفتد یعنی دچار یک سوءظن شده بود دچار یک سو تفاهم شده بود. این حس حسادت تنگ‌نظری خسیس بودن و پایین بودن عزت نفس درنهایت ببینید چه بلاهایی سر آدم می آورد که میتواند در نهایت کار را به جایی برساند که آدم با دست خودش خودش را از جایگاهش را از بین ببرد و نابود کند.

خاطرتان است که گفتیم در اول اپیزود که عزت‌نفس مثل یک نیاز اولیه در وجود ماست البته نمیگویم مثل آب و غذا اما گفتیم مثل کلسیم مثالی که نویسنده آورد کلسیم بود و ایشان حتی میگویپ که در نقاطی مثل بعضی از مناطق مکزیک این ها خاکش اصلا کلسیم ندارد برای همین آدماش یا خوب رشد نمی‌کنند یا زود می‌میرند و در معرض بیماری‌های که قرار می‌گیرند زود آسیب پذیر هستند چون اعتقاد به این دارد که این عزت نفس باعث می‌شود ما واکسینه بشویم ما را ایمن می‌کند بدنمان در مقابل بیماری‌هایی مثل اضطراب و افسردگی و استرس بیمه کند. بعد ایشان به این سوال جواب میدهد که اصلا آیا عزت نفس بیش از حد هم داریم ایشان میگوید نه مثل اینکه یک آدم یا سالم یا بیمار است اما اگر سالم باشد نمی‌توانید بیش از حد سالم باشد.

چرا افرادی که عزت نفس ندارند از زندگی لذت نمی برند؟

نکته‌ی مهم دیگری که ایشان به آن توجه میکند میگوید کسانیکه تنفس ندارند اصلا از زندگیشان لذت نمیبرند چرا؟ چون احساس می‌کنند در جایگاهی که باید باشند نیستند.مثال ایشان مراجعه‌ی یک بازرگانی است که یک تاجری که به ایشان برگشته است گفته که یک سوال  از ایشان پرسیده است. به آن گفته است که چرا شکستهایی که ما در زندگیمان داریم دردش از آن موفقیت‌ها و لذت‌ها بیشتر است؟ چرا خوشبختی انقدر کم است و شکست انقدر ماندگار؟ چرا موفقیت و لذتش انقدر زودگذر است؟ میگوید وقتی که من شروع کردم با آن صحبت کردیم دیدم این عزت نفس پایین در دوران کودکی که این را به اینجا رسانده است.

چرا که میگوید این بازرگان برگشته است به من گفته است که من وقتی کوچیک بودم دائما پدر من را مسخره می‌کرد، می‌گفت تو هیچی نمیشوی عزت نفس من به تعبیر نویسنده عزت نفسش رامورد تمسخر قرار داده بود و از بین برده است همین جا ممکن است بلافاصله سوال مطرح بشود که خب بابا این که یک تاجر موفق است نویسنده میگه که درسته تاجر موفقی است ولی در زندگیش موفق نیست و از زندگیش لذت نمیبرد و برای همین درد های شکست‌ها بیشتر در نظرش مانده این دائما خواسته است ثابت کند به پدرش که ببین من آدم ناتوانی نیستم برای همین رفته است سراغ خوب پیشرفت کردن ولی در نهایت در آن جایگاهی که دوست داشته باشد و آن لذتی که از زندگی ببرد نمی‌برد.

آن فقط خواسته است از دست رنج آن سرزنش دوران کودکیش رها بشود همیشه دنبال این بوده است که خودش به پدرش ثابت کند کسی که بخواهد همیشه خودش را به دیگران اثبات کند خب گرفتار ناملایمات زندگی میشود و از زندگی هیچ لذتی نمیبرد اصلا قرار نیست ما خودمان را به دیگران اثبات کنیم،اصلا دیگران در مورد ما هر فکری می‌خواهند بکنند. این را خارج از کتاب عرض می‌کنم یکی از آقایان روانشناسان می‌گفت که طبق مطالعات و تحقیقات نود و هشت درصد مردم در نود و هشت درصد موارد فکرهایی که درباره‌ی ما می‌کنند فکراشان درباره‌ی ما چه خوب چه بد ذره‌ای تاثیر در موفقیت و شکست ما ندارد و در زندگی ما هیچ گونه تاثیری ندارد.

نمیگویم که علیه ما کاری کرد تاثیری ندارد، آن نمیگویم فکرشان اینکه ما میگویم دیگران میگویند دیگران فکر می‌کنند می‌خواند طلاق بگیرند، دیگران میگویند می‌خواهند ازدواج کنند دیگران میگویند می‌خواهد رها کند، دیگران میگویند دیگران فکر می‌کنن می‌خواهد یک شغلی را انتخاب کند. دیگران میگویند می‌خواهد چیزی بخرد،می‌خواهد چیزی بفروشد. همیشه نگاهش این است که دیگران چه می گویند، خودش احساس خوشی و خوشبختی ندارد و همیشه می‌گوید ببینم دیگران چی میگویند.

ارکان عزت نفس و اهمیت آنها در زندگی

آقای براندن معتقد است به این که آدمی که در صدد اثبات خودش دائما باشد. این هیچ وقت از زندگیش لذت نمیبرد بعد از آن نویسنده‌ی می آید بیان می‌کند که اگر ما می‌خواهیم ارکان عزت نفس در وجودمون ساخته بشود و بالا برود باید شیش تا رکن را در وجودمان ایجاد کنیم یعنی عزت نفس شش رکن دارد که باید به این شش تا رکن توجه کرد که ایشان مفصل در کتاب بیان کرده است. ما الان فرصت نداریم بویم در هر فصل هر کدوم از این ارکان را بیان کرده براش مثال زده،تمرین داده است، روش تمرین ایشان هم اینجوری است که تکمیل کردن جمله سی قسمتی از جمله رکن میگوید، میگوید شما بقیه اش را بگوید شش رکن تا ساخته شدن عزت نفس. شش رکن عزت نفسی که ایشان بیان می‌کند این است که من فهرست‌وار می‌گویم :

یکی زندگی آگاهانه‌است.بدانیم برا چه داریم زندگی می‌کنیم و زندگیمان را آگاهی و بر مبنای علم باشد و بر مبنای عقل باشد، بر مبنای واقعیت باشد. دوم اینکه خودپذیری داشته باشیم خودمان را بپذیریم خودمان را انکار نکنیم خودمان را دست کم نگیریم به خودمون بی‌توجه نباشیم،برای خودمان احترام قائل باشیم.سوم مسئولیت داشتن در قبال خود ما نسبت به خودمان،مسیولیت داریم بعلاوه‌ی دیگران یعنی اول نسبت به خودمان مسیولیم و بعد نسبت به دیگران یعنی باید اول هوای خودمان را داشته باشیم.

خیلی مراقب خودمان باشیم یکی از این استاد روانشناسی میگفت: واقعا کارایی که ما در حق خودمان می‌کنیم اگر در حق دیگران کنیم اعداممان می‌کنند. یعنی اینقدر بعضی مواقع‌ ما نسبت به خودمان بد رفتار می‌کنیم برای همین در این جمله معروف است که «دشمنای ما خودمون هستیم دشمن ما بیرون از ما نیست ». چهارم اینکه قاطعیت داشته باشیم و بتوانیم از وجود استفاده کنیم بتوانیم حرفمان را بزنیم همش دچار شک و دودلی نباشیم و بروی خودمان کار کنیم در مواقعی که میخواهیم تصمیم بگیریم قاطع باشیم درست یا غلط بعدا فهمیدیم غلط بوده است مهم نیست به قول باز خارج از کتاب دارم عرض می‌کنم یکی از آقایون روانشناس  میگفت که « اصلا فهمیدی که بعدا اشتباه بوده،بوده می‌گفت: اصلا آدمیزاد اشتباه می‌کند آدمیزاد خطا میکند، آدمیزاد ناقص است میگوید که ما قبول داشته باشیم آدم خوبی هستیم ولی ناقصی هستیم. هر روز ممکن است کار را اشتباه انجام دهیم اما با قاطعیت اشتباه بکنیم یعنی اگر اشتباه کردیم با قاطعیت یک کاری را تصمیم بگیریم حالا بعدا فهمیدیم اشتباه بوده است.»

شک و دودلی چه مشکلاتی برای انسان پدید می آورد

هیچ چیز بدتر از شک و دودلی نیست برای همین می‌گویند شک معبر خوبی است ولی توقفگاهی نیست. بعضی ها دائما در این شک و تردید هستند و این باعث میشود عزت نفسشان. اصلا یکی از رکن‌های از نابود شدن و پاشیده شدن از هم حالا من نمی‌خواهم خیلی هر کدام از این ها را مفصل توضیح بدهم دارم. فهرست‌وار می‌گویم ولی خب دلم نمی آید بعضی هایش یک قدری بیشتر توضیح بدهم. بعدی زندگی هدفمند پنجمین رکن عزت نفس زندگی هدفمند زندگی است ما با یک هدفی همراه باشیم بدانیم هدف‌های زندگیمان چیست؟ اگر میخواهید بدانید زندگی هدفمند یعنی چه اپیزود سوم ما اهداف زندگی نوشته‌ی آقای براینتری را بشنوید حتما آنجا میگویم زندگی هدفمند یعنی چه و هدفش را تعریف می کنیم و اینکه چگونه وچه جوری میشود هدفهایی را نهایی کرد و نوشت و بهشان رسید.

ششمین رکن عزت نفس ایشان میگوید انسجام و یکپارچگی یعنی کارهایی که در زندگی انجام میدهیم یک ارتباط مرموزی بینشان باشد شلخته نباشیم بینشان یک وحدتی وجود داشته باشد یک انسجامی وجود داشته باشد. از یک نظمی برخوردار باشد به هم بیاید کارامان کارهای بعضیا دید اید چقدر پراکنده است کاری می‌کنند، از این شغل به آن شغل از آن شغل به این شغل از این کار به أن کار از این فکر به أن فکر دایما دارند همینگونه می‌چرخند پس این شیش تا رکن عزت نفس است. اگر کسی در وجودش تقویت کرد می‌تواند در مجموع عوامل درونی عزت نفس را در خودش پیاده کند. چون آقای براندند عزت نفس دو تا عامل دارد یک عامل درونی دارد ساختنش و یا عامل بیرونی یعنی دو تا عامل می‌سازد عزت نفس و عوامل درونی که همین شیش تا رکنی که گفتیم و یک سری عوامل بیرونی که قبلا اشاره‌هایی کردیم مثل محیط خانواده که مهمتر از همه است مثل مدرسه مثل محیط کار مثل محیط اجتماع این عوامل بیرونی است.

در نهایت ایشان در پایان کتاب برای سی و یک هفته تمرین ارایه می‌کند یعنی برای حدود هشت ماه به ما برنامه‌ی عملیاتی میده روش خیلی ساده ای است تکمیل کردن جمله میگوید بعد ما این می‌خواهیم تمرین کنیم هر کدام از این ارکان در زندگیمان مثلا زندگی آگاهانه را مثالهای ایشان اینجوری است که برای تمرین و خود کتاب دانه دانه اومده مثالی برای من زندگی آگاهانه یعنی این که سه نقطه بقیشو جمله‌ای شما به ذهنتان می‌رسد. بگوید یا یادداشت کنید ایشان میگوید بدون فکر کردن بدون ملاحظه کردن بدون در نظر گرفتن چیزی هرچی دلتان میخواهد و هر چی به ذهنتان میرسد یادداشت کنید یا مثلا در همین زندگی آگاهانه مثالهای دیگرب می آورد.

اگر پنج درصد بر آگاهی خودم امروز اضافه کنم سه‌نقطه اگه پنج درصد آگاهی من امروز بیشتر شود چه کارهایی انجام میدهم نسبت به دیروز،روزهای قبل مثال دیگری اگر به طرز برخورد با اشخاص بیشتر توجه کنم چه اتفاقایی می افتد سه نقطه. اگر به طرز برخورد با اشخاص بیشتر توجه کنم سه نقطه اگر دقت کنم به این که با دیگران چگونه باید برخورد کنم چه اتفاقای خوبی در زندگی می افتد این ها را می‌توانیم یادداشت کنم با این تمرین‌ها به مرور زمان به گذشت زمان در کمتر از یک سال انسان می‌تواند افزایش بدهد عزت نفس را و نه خودش را محکوم دوران کودکیش و دوران جوانیش ولی نداند در خانواده که عزت نفسش از بین رفته است و یا کم شده است.حالا دیگر نمی شود کاری کرد گفتیم اول کتاب نویسنده نظر عکس دارد و میگوید برای بالا بردن کارهایی را انجام داد که شنیدید.

 

چگونه زندگی را از حالت خسته کننده خارج کنیم؟

شما هم قبول دارید که بعضی اوقات زندگی خیلی خسته‌کننده میشود،هنگامی که ما سعی می‌کنیم برای اطرافیانمان خوب و دلسوز باشیم و نیازهایشان را برآورده کنیم و گاهی آنقدر درگیر وظایفمان در خانواده و محل کار میشویم که کاملا خودمان را فراموش می‌کنیم.فکر کنم متوجه شدید که در این اپیزود می‌خواهم راجب چه چیزی صحبت کنم،می‌خواهم راجب واژه‌ی خود مراقبتی که اخیرا در زمینه‌ی حفظ سلامت جسمی و روانی خیلی به آن توجه شده است برایتان صحبت کنیم.

گلم سلام امیدوارم که عالی باشید من ساناز نجد به هفتمین اپیزود جاب کست خوش آمدید.همیشه یادتان باشد که دوست داشتن کسایی که با آنها در ارتباط هستیم خیلی مهم است و خیلی ارزشمند،اما دوست داشتن خودمان مهمتر است اکنون خود مراقبتی یعنی چه؟ خود مراقبت یک مجموعه‌ای از اعمال و رفتار است که هر فردی برای پیشگیری از مبتلا شدن به بیماری های روانی و جسمی یا درمان مناسب در صورتی که مبتلا بشود به آن بیماری‌ها انجام میدهد.

چرا باید آگاهی خود از اطرافمان را افزایش دهیم؟

آگاهی داشتن از این اعمال و رفتار برای کسانی که شغل های مهم یا فعالیت‌های استرس زا دارند خیلی مهم است. خودمراقبتی یعنی انجام دادن هر فعالیتی که برای رسیدن به زندگی شاد و تعادل لازم است، خود مراقبتی به جسم روح ما انرژی میدهد و باعث سرزندگی ما میشود احساس خوشبختی ما را بیشتر میکند، توانایی موفقیت درمان افزایش میدهد و باعث بهبود کیفیت روابط و سطح زندگی ما می شود.

از فواید خود مراقبتی آگاه باشیم دیگد آن فقط به عنوان یک گزینه‌ای که میتواند نتایج خوبی برایمان داشته باشد نمی‌بینیم بلکه به عنوان یک ضرورتی در زندگیمان به آن نگاه می‌کنیم. اگر خیلی ساده بخواهم بگویم توجه به خودی،خود مراقبتی یعنی داشتن یک رابطه‌ی سالم با خودمان به عبارت دیگر دوست داشتن خودمان گاهی وقت ها ما به کوچکترین خواسته‌ی اطرافیان مان توجه می‌کنیم اما خودمان را فراموش می‌کنیم و نکته‌ی مهم اینجا است که شما باید در درجه‌ی اول به خودتان توجه کنید.خوب غذا بخورید،به طور منظم ورزش کنید،مدیتیشن کنید،مطالعه کنید و در یک کلام مراقب خودتان باشید.

تنها به این وسیله است که شما می‌توانید کیفیت زندگی روحی و جسمی خودتان را بالا ببرید از پس کارها و وظایفی که زندگی به عهده‌ی شما گذاشته است به خوبی بربیاید،اینگونه به خودتان هم به دیگران کمک می‌کنید،اما چرا خود مراقبتی مهم است و کجاها به ما کمک میکند. خود مراقبتی باعث میشود که انرژی ما تجدید بشود،استرس ما کم بشود،یک چشم‌اندازی نو و احساس مثبتی در زندگی به ما میدهد احساس شادی و آرامش و صلح در ما ایجاد می‌کند.

خودمراقبتی چیست و چه نتایجی دارد؟

خود مراقبتی باعث میشود که ما بیشتر احساس سلامتی و تندرستی در جسم خودمان کنیم و اعتماد به نفس و عزت نفس ما را بالا میبرد، کلا شور و شوق زندگی و انگیزه‌ی موفقیت در زندگی ما به شدت افزایش میدهد پس خود مراقبتی یک عملکردی آگاهانه و کاملا آموختنی است تا ما شرایط و منابع لازم را برای حفظ عملکرد جسمی و روانی و اجتماعی و رشد فردیمان را فراهم کنیم.

خود مراقبتی به شدت باعث افزایش کارایی و مهارت‌های فردی میشود و یکی از مفاهیمی است که نشان میدهد فرد رفتار سالمی دارد حالا شاید اینجا برایتان سوال پیش بیاید که چه کار کنیم که بیشتر حواسمان به خودمان باشد و در واقع مراقب خودمان باشیم؟ برای این کار با شما یک برنامه‌ی جامع خود مراقبتی برای خودتان آماده کنید در واقع داشتن یک برنامه‌ی جامع مراقبتی در ارتباط با چگونگی رفتار ما با بدنمان،ذهنمان و روح و روانمان است با یک چنین برنامه‌هایی ما می‌توانیم گام‌های کوچکی برای کاهش استرس و بهبود کیفیت زندگیمان برداریم.

انواع خودمراقبتی و تاثیر آن در زندگی انسان

می‌خواهم در این اپیزود و یک سری ابزار آشناهایتان کنم که به وسیله‌ی آنها بتوانیم گام‌های بیشتری را به سوی یک زندگی هدفمند متعادل و معنی‌دار برداریم.برای آماده کردن برنامه جامعه‌ی خود مراقبتی باید اول فکر کنیم به چیزهایی که می‌خواهیم تغییرش بدهیم و آن چیزهایی که نیاز به تغییر ندارد و فقط باید تقویت بشوند. برنامه جامع خود مراقبتی شامل چهاربخش خودمراقبتی جسمی،خودمراقبتی روانی عاطفی،خود مراقبتی اجتماعی و خود مراقبتی معنوی.

خود مراقبتی جسمی شامل: فعالیت‌های و تمرین‌های ورزشی،خوردن غذای سالم،خواب و استراحت کافی است.

خودمراقبتی روانی و عاطفی شامل:نیازهای عاطفی و روانی ما است که در برگیرنده‌ی احساساتی است که ما نسبت به خودمان و تواناییهامان مدیریت احساسات و مقابله با مشکلات داریم در واقع وجود احساس رضایت اعتماد به نفس کافی داشتند اعتماد و صمیمیت میل و رغبت به زندگی توانایی استرس و انطباق با تغییرات از موضوعاتی است که در این حیطه به آن توجه میشود در خود مراقبتی اجتماعی باید به این موضوع توجه کنیم که ما انسان‌ها موجوداتی هستیم و مغز ما به کمک روابط اجتماعی از زمان تولدمان شکل گرفته است پس توجه به نیازهای اجتماعی مثل نیاز به تعلق،نیاز به عشق و محبت داشتن فعالیت اجتماعی،حفظ بین روابط فردی و حفظ دوستی‌های نزدیک از مسائل مهمی است که در این بخش باید به آن توجه کنیم .

خود مراقبتی معنوی که بسیار اهمیت داره،خود مراقبتی معنوی به ما کمک می‌کند تا بیشتر به درون خودمان آشنا بشویم و معنای زندگیمان را درک کنیم در این بخش باید رسالت و هدفمان  در زندگی را پیدا کنیم و با حرکت کردن در این مسیر از خودمان مراقبت کنیم.حالا چند روش ساده از خود مراقبتی را به شما میگویم که مطمئنم همیتان همه آن را می‌دانید اما اکثرا غافل میشویم ازآنها.

خود مراقبتی جسمی و اهمیت دوست داشتن خود

اینجا فقط به عنوان یادآوری میگویم تا بیشتر بهشان توجه کنیم و بیاوریم در برنامه‌ی زندگیمان تغذیه‌ی خوب یادتان باشد که غذاهای طبیعی و مغذی مصرف کنیم و تا حدامکان سراغ خوراکی‌های فراوری شده و شیرینی‌جات نرویم،رژیم غذایی مناسب خودتان را بگیردید و پیدا کنید، در دنیا رژیم‌های زیادی وجود دارد که به سلامتی بدنمان کمک می کند فقط باید ببینید با کدامش حالتان بهتر و همیشه طبق آن روش غذا بخوریم تا می‌توانید خوب بخوابید، خیلی ها فکر می‌کنند خوابیدن نشانه‌ی تنبلی و نخوابیدن یا ویژگی مثبتی است اما پژوهش‌ها و تحقیق‌ها ثابت می‌کند که خوابیدن به میزان کافی در ارتقای کیفیت زندگی ما بسیار اهمیت دارد و روی کار افراد بسیار موثر است. پس در خود مراقبتی خواب کافی را در اولویت قرار بدهید.

برای چکاب هایتان برنامه منظم داشته باشید،آخرین باری که چکاب کردید که چقدر از درد کشیدنتان می‌گذرد وبرای درمانش اقدامی نکرده اید. خیلی از بیماری‌ها اگر زود تشخیص داده بشود به راحتی قابل درمان هستند و اگر دیر متوجه بشوید سخت‌تر درمان میشوند پس تا دیر نشده است نوبت پزشکتان را بگیرید و برای چکاپ‌های سالیانه برنامه داشته باشید. شکرگزار باشید برای داشتن زندگی مورد علاقتان اول باید زندگیتان را دوست داشته باشید و به آن عشق بورزید.

پژوهش‌های مختلف نشان داده است که شکرگزاری و فواید خیلی زیادی در زندگی دارد، شکرگزار بودن از ساده‌ترین و در عین حال جزئی‌ترین بخش زندگی یکی از قدرتمند ترین است با روش‌های خود مراقبتی مکمل مصرف کنید به کمک پزشکتان مواد مغذی مورد نیاز بدنتان را بشناسید و مصرف کنید.کمبود ویتامین و مواد معدنی در  بدن باعث بی حالی و کسالت و مشکلات جسمی و روحی میشود.

مثلا کمبود ویتامین ب دوازده باعث به وجود آمدن اضطراب میشود و کمبود ویتامین دی با خیلی از بیماری های مرتبط، همیشه کیفیت و تاثیرگذاری مکملهای غذایی را در نظر بگیرید. مدیتیشن کنید،مدیتیشن از رایج‌ترین شکل‌های شناخته شده‌ی خود مراقبتی است.انواع مدیتیشن و بشناسید و آنها را تمرین کنید و حتما برنامه‌ی منظمی برای مدیتیشن داشته باشید و آن را بیاورید در روتین زندگیتان.

همیشه به خودتان عشق بورزید

به خودتان برسید تا میتوانید به خودتان به ظاهرشتان اهمیت بدهید، از شما میخواهم همیشه به خودتان عشق بدهید، ما خیلی راحت قربون صدقه‌ی کسایی که دوستشان داریم می‌رویم اما خیلی برایمان سخت و عجیب است که قربون صدقه‌ی خودمان برویم. چه اشکالی دارد برویم جلوی آینه و قربون صدقه‌ی خودمان بریوم باور کنید که خیلی تاثیر دارد و خیلی ارتباط ما را با خودمان بهتر می‌کند، یادگیری کتابخوانی و یادگیری مهارت‌های جدید را فراموش نکنید،یادگیری و به دست آوردن تجربه‌های جدید نقش خیلی مهمی در ارتقای توانمندی‌های شما دارد هر چقدر که توانمندتر باشید احساس ارزشمندی بیشتری می‌کنید و حس و حال بهتری دارید پس تا می‌توانید یاد بگیرید،منظم باشید،وقتی به امور زندگی خودتان رسیدگی می‌کنید و آنها را منظم می‌کنید خیلی راحتی و  آرامش بیشتری را تجربه می‌کنید.

مطالعه کتاب‌هایی مثل تخت خوابت را مرتب کن،ایده‌ها و راهکارهای خیلی خوبی برای منظم بودن و ایجاد نظم در جریان زندگی پیشنهاد میکنم حتما این کتاب را بخوانید،با خودتان روراست باشید خودآگاهی و درک نیازها از مهم‌ترین ارکان زندگی شاد و خود مراقبتی است، پس به ندای درونتان گوش کنید و آن چه را که میخواهید بفهمید وقتی با خودتان رو راست نباشید احتمال اینکه استرس و سردرگمی زیادی تجربه کنید،بیشتر است با خودتان مهربان باشید،طوری با خودتان رفتار کنید که با یک دوست نزدیک برخورد می‌کنید، جوری با خودتان حرف بزنید که انگار در حال حرف زدن با دوستتان است،بیایید اگر یک جایی از زندگی را اشتباه کردید یا از پس کاری بر نیومدید ، انقدر به خودتان سخت نگیرید و سرزنش نکنید.خودتان را ما مثل تمام آدمها حق دارید اشتباه کنید و حق دارید خطا کنید.

انگیزه خودتان را در خود مراقبتی پیدا کنید

آخرین نکته‌ای که می‌خواهم به شما بگویم این است که انگیزه‌ی خودتان را برای خود مراقبتی پیدا کنید،اگر فقط دستورالعمل‌های خود مراقبتی را برای این انجام دهید که باید به آنها عمل کنید تلاش شما خیلی دوامی ندارد،پس انگیزه و هدف خودتان را از انجام این کارها پیدا کنید ولی اگر می‌خواهید انسان بهتر و سالم‌تر و سرحال‌تر تبدیل بشوید یا شاید برای یک سری موفقیت‌های تحصیلی ورزشی باید اینکار را انجام بدهید راهکارهای خود مراقبتی با هدف مشخص پیگیری کنید.

شما برای خود مراقبتی چه کاری انجام میدهید؟ اگر هنوز خود مراقبتی را شروع نکرده اید فکر کنید و برنامتان را در اولین فرصت اجرا کنید و در زندگیتان پیاده کنید.خب امیدوارم که مطالب این اپیزود براتان مفید بوده باشد و بتوانید از این استفاده کنید، الان که در فروردین سال هزار و چهارصد هستیم از شما میخواهم که به خود مراقبتی خیلی بیشتر فکر کنید و همین اول سال تصمیم بگیرید که برنامه‌ای  را بیاورید در برنامه‌ی زندگیتان امیدوارم که همیشه عالی و سلامت باشید.

۷ راه برای رسیدن به ثروت و خوشبختی در سریعترین زمان

مقاله ترجمه شده:

آیا معمولا مشکلات مالی شما را بهم می‌ریزد؟ آیا تصور می‌کنید موفقیت دست‌یافتنی نیست و فقط در تخیل شما وجود دارد؟ اگر اینطور است، فقط شما چنین تصوراتی را ندارید. زمانی که نویسنده، جیم ران، از کالج ترک تحصیل کرد و به عنوان مدیر منابع انسانی شروع به کار کرد، احساس می‌کرد موفقیت دست‌نیافتنی است. او به مدت ۶ سال سخت کار کرد، با این حال در همان موقعیت شغلی و با همان حقوق گیر کرده بود.

اما وقتی با مربی‌اش ارل شواف (Earl Shoaff) ملاقات کرد، همه چیز تغییر کرد. با راهنمایی‌های شواف، جیم، استراتژی‌های موثری را برای کسب ثروت از طریق نظم و تلاش متمرکز آموخت.

او با اجرای این استراتژی‌ها در ۳۱‍ سالگی میلیونر شد.

ثروت و موفقیت می‌تواند معنای متفاوتی برای افراد مختلف داشته باشد، اما اجرای این ۷ استراتژی شما را در رسیدن به همه‌ اهداف مالی‌تان، خواه میلیونر شدن یا پرداخت بدهی‌هایتان یاری خواهد کرد.

– چطور می‌توانید از خرید شام برای یک فرد ثروتمند نفع ببرید.

– چرا باید از پرداخت مالیات‌تان لذت ببرید.

– اتخاذ ذهنیت دو سکه‌ ۲۵ سنتی به چه معناست.

تعیین اهداف واضح کمک می‌کند منظم شوید و زندگی‌تان را سامان بدهید

آخرین بار چه زمانی به یکی از اهداف‌تان دست یافتید یا موردی را از فهرست کارهای روزانه‌تان خط زدید. بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟ آیا ناگزیر، وظیفه‌ دیگری جایگزین هدف تحقق ‌یافته شد؟

شاید این اتفاق ناامید کننده به نظر برسد، اما در نهایت مفید است. می‌دانم نمی‌خواهید در یک زمان فقط یک هدف داشته باشید، زیرا بعد از تحقق آن، ممکن است احساس گم‌گشتگی و بی‌هدفی کنید.

فضانوردان آپولو را پس از بازگشت از سفر متحول‌ کننده‌شان به ماه در نظر بگیرید. متاسفانه، برخی از فضانوردان افسرده شدند، زیرا دیگر هدفی برای جنگیدن نداشتند. امروزه، فضانوردان به عنوان بخشی از آموزش اجباری‌شان باید اهدافی برای خود بعد از پایان سفرشان تعیین کنند. شما هم باید اهدافی داشته باشید. برای شروع، باید زمانی را برای کار روی این اهداف تعیین کنید. برای تجسم اهداف بلندمدت‌تان و فکر کردن در مورد نحوه‌ تحقق آنها، تمرین یادداشت‌نویسی زیر را دنبال کنید.

یک دفترچه یادداشت بردارید و به این فکر کنید که در یک تا ۱۰ سال آینده به چه هدفی می‌خواهید برسید. سپس، در اسرع وقت فهرستی از آن اهداف تهیه کنید. در کل، حدود ۵۰ هدف برای خودتان بنویسید. بعد از اینکه فهرست‌تان کامل شد، براساس مدت زمانی که تحقق اهداف طول می‌کشد، هر هدف را در یکی از چهار دسته‌بندی زیر قرار دهید: یک سال، ۳ سال، ۵ سال یا ۱۰ سال.

سپس، برای اینکه اهداف‌تان در یک دسته انباشته نشود، فهرست‌تان را تعدیل کنید. برخی از اهداف را از دسته‌بندی‌های شلوغ حذف کنید و اهداف جدیدی را به دسته‌بندی‌ها با اهداف کم اضافه کنید. بعد، ۴ مورد از مهمترین اهداف را از هر دسته علامت بزنید. حال، در مجموع، باید فهرستی با ۱۶ هدف داشته باشید.

سرانجام، یک پاراگراف در مورد هر هدف بنویسید. در نیمه‌ اول هر پاراگراف، توضیح دقیقی در مورد آن هدف بنویسید. مثلا، اگر هدف‌تان محصولی است که می‌خواهید بخرید، در مورد مدل، رنگ، هزینه و سایر جزئیات مهم بنویسید. سپس، در نیمه‌ دوم پاراگراف، دلیل‌تان را برای تحقق این هدف بنویسید. اگر دلیل به اندازه‌ کافی قوی به ذهن‌تان نمی‌رسد، شاید این هدف ارزش وقت گذاشتن ندارد. در آن صورت، هدف دیگری را جایگزین آن کنید. بعد از اصلاح فهرست‌تان، می‌توانید دوباره به آن رجوع کنید و میزان پیشرفت‌تان را ببینید و بررسی کنید کدام اهداف هنوز برای شما مهم هست و کدام اهداف اهمیتی ندارد.

یادگیری خود-رهبری، کلید ثروت و رشد شخصی است

در بیشتر حوزه‌ها، افراد انتظار ندارند بدون سال‌ها مطالعه و تمرین موفق شوند. رشته‌ پزشکی را در نظر بگیرید. هیچکس بدون سال‌ها تحصیل و مطالعه درباره‌ قلب انسان، جراحی بای‌پس سه‌گانه را انجام نمی‌دهد. پس چطور می‌توان انتظار داشت بدون حتی مطالعه‌ مدیریت مالی یا چگونگی اداره‌ی کسب‌وکار، ثروتمند و موفق شد. خوشبختانه، لازم نیست زمان و پول زیادی در دانشگاه صرف یادگیری چگونگی افزایش ثروتتان کنید. در مقابل، از طریق یادگیری خود-استراتژی می‌توانید چگونگی افزایش ثروتتان را بیاموزید.

برای شروع باید از تجارب زندگی روزمره‌تان درس بگیرید. برای این کار، زمانی را به خوداندیشی در پایان هر روز اختصاص دهید. سعی کنید رویداد مهمی که اتفاق افتاده را حتی‌الامکان با تمام جزئیات به یاد آورید. خصوصا، تلاش کنید هر کاری که بسیار خوب یا بد بوده را شناسایی کنید. این یادآوری کمک می‌کند بفهمید چه کاری را در آینده تکرار کنید و از چه کاری اجتناب کنید.

روش دیگر برای استفاده از یادگیری خودرهبری برای شناسایی راهبردهای موفقیت این است که از دانش و اطلاعات کتاب‌ها، ویدیوها و فایل‌های صوتی استفاده کنید. خصوصا، به دنبال زندگی‌نامه‌ افراد موفق و کتاب‌های خودآموز نظیر کتاب «بیندیشید و ثروت شوید» نوشته‌ ناپلئون هیل باشید. در حین خواندن توصیه‌های افراد موفق، احتمالا سوالاتی خواهید داشت.

پس، چرا آن سوالات را از کسی نپرسید که می‌تواند پاسخ خوبی به شما بدهد؟ روشی دور از عقل برای این کار وجود دارد: کسی را بیابید که ثروتمند و موفق می‌دانید و او را برای شام دعوت کنید. بله، این بدان معناست که باید هزینه‌ این اقدام را حساب کنید که می‌تواند پرهزینه باشد. اما اگر از وقت‌تان به طور موثر استفاده کنید و سوالاتی در مورد استراتژی‌هایی برای افزایش درآمدتان بپرسید، ارزش هزینه کردن را دارد.

هر چه وقت بیشتری را در حضور افراد موفق سپری کنید، بهتر است. بنابراین، سعی کنید برای مشاهده‌ رفتار افراد مورد تحسین‌تان، در گفتگوها یا سمینارها شرکت کنید. به حرکات کوچک، مثل نحوه‌ای که تاجران دست می‌دهند، توجه کنید. اگر بتوانید عادات افراد موفق را بشناسید، می‌توانید این رفتارها را در زندگی شخصی‌تان استفاده کنید.

هر روشی که برای جمع‌آوری دانش استفاده کنید، ارزش سرمایه‌گذاری وقت و پول جزئی را دارد. حداقل ۳۰ دقیقه در روز و بخش کوچکی از درآمدتان را هر ماه صرف یادگیری کنید. چرا؟ چون می‌توانید دانشی که انباشته می‌کنید را در آینده سرمایه‌گذاری کنید و کم‌کم پول‌تان بیشتر می‌شود.

موانع رشد شخصی‌تان را حذف کنید و ارزش‌تان را افزایش دهید

چندین بار با خود فکر کرده‌اید «سر وقت بودن برای من غیرممکن است؛ من همینم که هستم»؟ یا «نامنظم بودن را نمی‌توانم تحمل کنم». این جملات هر چقدر هم متداول باشند، به عزت‌نفس ما صدمه می‌زنند و موجب می‌شوند حس کنیم قادر به غلبه بر گرایشات طبیعی‌مان نیستیم. اما در حقیقت، خود شما یکی از معدود چیزهایی هست که می‌توانید تغییر دهید. با بهبود خودتان، ارزش‌تان را به عنوان یک کارمند، دوست یا همسر افزایش خواهید داد. متاسفانه، خیلی‌ها به دنبال راهی برای بهبود اوضاع هستند، اما از انجام اقداماتی برای بهبود خودشان اجتناب می‌کنند.

مثلا، برای افزایش حقوق‌تان، ممکن است با رئیس‌تان مذاکره کنید یا حتی اعتصاب کنید. اما در نهایت، این روش‌ها پیشرفت چندانی برایتان به ارمغان نمی‌آورند و خیلی زود خواهان افزایش حقوق دیگری خواهید شد. چه می‌شود اگر از طریق افزایش بهره‌وری‌، عملکرد بهتر و مهارت‌های جدید، ارزش‌تان را برای شرکت افزایش دهید؟ این موضوع باعث می‌شود رئیس‌تان بخواهد حقوق‌تان را افزایش دهد. حتی بهتر، مهارت‌هایی که در این پروسه کسب می‌کنید فراتر از شغل فعلی‌تان ارزشمند خواهد بود.

برای افزایش ارزش‌تان، اول باید موانع رشد شخصی‌تان را حذف کنید. تعلل یکی از مضرترین موانع است.گذشته از این‌ها، برای پیشرفت و رشد خود باید اهدافی تعیین کنید و آنها را محقق کنید. اما، ممکن است خیلی راحت دچار اشتباه شوید و تا وقتی کار از کار بگذرد دشوارترین جنبه‌های سخت‌کوشی برای رسیدن به آن اهداف را به تعویق بیندازید. از آنجایی که وظایفی که در انجام‌شان تعلل می‌کنید انباشته می‌شوند، خیلی زود از برنامه‌هایتان عقب می‌مانید.

۲ مانع دیگر برای بهتر کردن خود، سرزنش کردن دیگران و بهانه‌ترشی است. وقتی مشکلی پیش می‌آید، سرزنش کردن دیگران خیلی راحت‌تر از پذیرش مشکلی است که در شما نهفته است.

اما وقتی دیگران را سرزنش می‌کنید، مانع پیشرفت خودتان می‌شوید. گذشته از اینها، اگر ناکامی‌هایی که تجربه می‌کنید واقعا تقصیر شما نیست، دلیلی ندارد مسئولیت آن را برعهده گیرید و اطمینان دهید که دوباره اتفاق نخواهد افتاد. همانطور که به دنبال بهبود خودتان هستید، به یاد داشته باشید آهسته آهسته گام بردارید.

فرض کنید می‌خواهید وقت‌شناس‌تر باشید، سعی کنید هر روز ساعت‌تان را چند دقیقه زودتر از روز قبل کوک کنید. قبل از اینکه خودتان متوجه شوید، زمان برای خوردن صبحانه با فراغ‌بال دارید و لازم نیست با عجله از درب منزل خارج شوید! این چالش‌های کوچک را در هر حوزه‌ای که می‌خواهید پیشرفت کنید، انجام دهید. موفقیت‌هایتان شما را ترغیب می‌کنند سخت‌تر تلاش کنید و حتی موانع بزرگتر را از میان بردارید.

با تغییر نگرش‌تان نسبت به مالیات‌ها و استفاده از قانون ۳۰-۷۰، هم شادتر و هم ثروتمندتر خواهید بود

برای اکثر مردم، واژه‌ «مالیات» یادآور طوفانی از تصاویر وحشتناک است: مشکلات بی‌پایان، محاسبه‌ هزینه‌ها و مبالغ معاف از مالیات و بخشی از درآمدتان اکه ز بین می‌رود. از همه بدتر، مالیات‌ها اغلب بی‌عدالتی به نظر می‌رسند. شاید به این فکر کنید «چرا نباید بتوانم کل پولی که سخت بدست آورده‌ام را حفظ کنم؟» نویسنده همین سوال را در ابتدای فعالیت حرفه‌ایش از خودش پرسید.

با این‌ حال، مربی‌اش ارل‌ شواف، او را ترغیب کرد مالیات‌پرداز شادی باشد. چرا؟ زیرا، او استدلال کرد نگرش شما در مورد پول به اندازه‌ نحوه‌ای که آن را خرج می‌کنید، مهم است. چشم‌انداز مثبت‌تر به شما کمک می‌کند کمتر احساس ناامیدی کنید و بیشتر امور مالی‌تان را کنترل کنید. بنابراین، احساس نمی‌کنید باید دولت را به خاطر دزدیدن پول‌تان لعنت کنید. برای اتخاذ چنین ذهنیتی، پرداخت مالیات را، راهی برای کمک به جامعه و کمک به دولت برای بهبود زندگی همه‌ مردم در نظر بگیرید. در ازای پرداخت بخشی از درآمدتان، ایمنی، آزادی و فرصت بدست می‌آورید.

آماده‌اید این تغییر نگرش را گسترش دهید؟ سعی کنید به جنبه‌ مثبت همه‌ مخارج‌تان فکر کنید! مثلا، هر زمان مجبورید چیزی بخرید، پول‌تان را در گردش قرار می‌دهید و به اقتصاد کمک می‌کنید. هر زمان صورت حسابتان را پرداخت می‌کنید، بدهی‌هایتان را کاهش می‌دهید. به محض اینکه در مورد پرداخت مالیات‌تان احساس بهتری پیدا کردید، وقت آن است به درآمد خالص‌تان رجوع کنید. اینجا باید قاعده‌ ۳۰-۷۰ را اتخاذ کنید. این مفهوم ساده است. می‌توانید ۷۰ درصد درآمد ماهیانه‌تان را صرف نیازها و خواسته‌هایتان از جمله اجاره، غذا و سرگرمی کنید. اما قبل از اینکه درصدی از آن پول را خرج کنید، ۳۰ درصد دیگر را به صورت زیر تقسیم کنید:

اول، برای کمک به جامعه و نیازمندان، ۱۰ درصد از درآمدتان را به خیریه اهدا کنید. سپس، ۱۰ درصد دیگر را پس‌انداز کنید، بنابراین می‌توانید ثروت را طی سال‌ها جمع‌آوری کنید. سرانجام، ۱۰ درصد آخر را صرف ایجاد ثروت کنید. روش‌های سنتی برای تولید ثروت مثل سرمایه‌گذاری در دارایی را اتخاذ کنید. اما رویکردهای غیرسنتی مثل کسب درآمد از یکی از سرگرمی‌هایتان هم وجود دارد. با اتخاذ قانون ۳۰-۷۰ و نگرش مثبت‌تر، دیگر مجبور نیستید برای خرج کردن پولی که به سختی بدست می‌آورید، وحشت‌زده شوید.

با برنامه‌ریزی دقیق، وقت خود را عاقلانه استفاده کنید

رویکردتان برای ایجاد توازن بین کار و زندگی چیست؟ آیا آدم بی‌هدف و بی‌برنامه‌ای‌ هستید؟ کسی هستید که در برابر هرگونه محدودیت روی زمانش مقاومت می‌کنید و فقط مایلید در مشاغل موقتی کار کنید؟ یا اینکه معتاد به کار هستید، یعنی کسی که همه‌ زمانش را صرف کار می‌کند؟ شاید حد وسط هستید، از ساعت ۹ صبح تا ۵ بعدازظهر کار می‌کنید و دوست ندارید پروژه‌هایی با تعهدات زمانی طولانی‌تر را برعهده گیرید. همانطور که احتمالا حدس زده‌اید، هیچ یک از این رویکردها ایده‌آل نیست.

مجبور نیستید موفقیت با حجم بالای کار یا حد وسط بودن با وقت کافی برای استراحت را انتخاب کنید. در واقعیت، باید برای هر جنبه از زندگی‌تان وقت بگذارید. سخت‌کوش باشید، برای اعضای خانواده‌تان وقت بگذارید و حتی زمانی را به استراحت اختصاص دهید. وقتی زمان بسیار زیادی را به این حوزه‌ها اختصاص می‌دهید، سبک زندگی‌تان غیرمتعادل می‌شود و چنین سبک زندگی در بلندمدت ناپایدار است. یک مسئول فروش را در نظر بگیرید که تصمیم گرفته کسب‌وکار شخصی‌اش را راه بیندازد.

او ایده‌اش را شروع می‌کند، اما خیلی زود متوجه می‌شود زمان بسیار زیادی را در اداره به عنوان مدیرعامل، نه کارمند سپری کرده است. او زودتر از بقیه به محل کار می‌رسد و دیرتر از سریدارها آنجا را ترک می‌کند. خیلی زود، تصمیم می‌گیرد راه‌اندازی شرکت شخصی‌اش ارزش ندارد و به شغل معمول خود بازمی‌گردد.

پس، چطور اطمینان می‌یابید که توازن در وقت‌تان ایجاد کرده‌اید و به طور موثر از وقت‌تان استفاده می‌کنید؟ سازمان‌ یافتن و سازمان‌یافته ماندن، کلید موفقیت است. یک کتاب پروژه (دفترچه‌ای که در آن تمام مراحل برای نوشتن و تایید یک پروژه نوشته می‌شود و می‌توان آن را برای اجرا به مسئول اجرایی سپرد.) یا دفترچه‌ای با برچسب‌هایی در داخل آن ایجاد کنید. این ابزار مفید به شما امکان ذخیره‌ اطلاعات مهم در یک جا را می‌دهد. بنابراین، ساعت‌ها صرف جست‌وجوی سندی که نیاز دارید نمی‌کنید. می‌توانید کتاب پروژه را به هر روشی که مناسب است، استفاده کنید. مثلا، اگر با افراد کار می‌کنید، می‌توانید برچسبی برای هر نفر ایجاد کنید و اطلاعاتی در مورد عملکرد، توانمندی‌ها و نقاط‌ضعف آنها یا سابقه‌ خانوادگی‌شان یادداشت کنید. سپس، هر زمان که به آن نیاز دارید، مثلا در طول بررسی عملکرد، به آن رجوع کنید.

یکی دیگر از راهبردهای اساسی مدیریت زمان این است که برای هر روز قبل از شروع آن برنامه‌ریزی کنید. اگر برنامه‌ عملیاتی جامعی ندارید، چطور مطمئن می‌شوید که در وقت‌تان تعادل ایجاد کرده‌اید و قرار است طبق ضرب‌العجل‌تان پیش بروید؟ به همین دلیل به تقویمی با فضای زیاد برای نوشتن برنامه‌ هر روز هفته‌تان نیاز دارید. حتما هر روز، زمانی را به استراحت و «انجام ندادن هیچ کاری» اختصاص دهید! خصوصا اگر به یک سبک مدیریت زمان سهل‌انگار عادت کرده‌اید، برای اینکه سازمان‌یافته باشید و هر روز پایبند به برنامه باشید، باید نظم و انضباط زیادی داشته باشید. اما اگر برای مدیریت وقت‌تان تلاش کنید، متوجه خواهید شد که لازم نیست جنبه‌ای از زندگی‌تان را فدای جنبه‌ دیگری از زندگی‌تان کنید.

از اینکه زمان‌تان را با افراد مناسب سپری می‌کنید، مطمئن شوید

توجه کنید که دوستان‌ ما اغلب روی ما تاثیر می‌گذارند. اگر با افرادی وقت می‌گذرانید که ولخرج هستند، شما هم متوجه می‌شوید بی‌محابا پول‌هایتان را خرج می‌کنید. یا اگر دوستانتان هر آخر هفته به تماشای مسابقات ورزشی می‌روند، به احتمال زیاد شما هم با آنها همراه خواهید شد. این سناریوها خیلی بد به نظر نمی‌رسد.

اما چه می‌شود اگر دوستان‌تان عاداتی مخرب‌تر از اینها داشته باشند؟ در آن صورت شما هم همان عادات مضر را پیدا خواهید کرد. مثلا، اگر اطرافیان‌تان دروغگو و متقلب هستند، به تدریج رفتارشان را هنجار در نظر می‌گیرید و قبل از اینکه متوجه باشید، خودتان هم دروغگو و متقلب شده‌اید. پذیرفتن اینکه دوستان‌مان می‌توانند تاثیرات بدی روی ما بگذارند، سخت است. اما اگر با خودتان صادق باشید، می‌توانید این روابط را قبل از اینکه آسیب جدی به شما وارد کنند، اصلاح کنید.

اول در مورد روابط اصلی در زندگی‌تان فکر کنید و چند سوال اساسی از خودتان بپرسید: اوقات‌تان را با چه کسانی می‌گذرانید؟ آنها چه تاثیری روی شما دارند؟ آیا با این روابط مشکلی ندارید؟ صادق باشید و تاثیر قدرتمند دوستان و آشنایان‌تان را روی خودتان نادیده نگیرید. اگر پاسخ این سوالات را داده‌اید و روابط نامطلوبی در زندگی‌تان دارید، باید در مورد آنها تصمیمات جدی بگیرید.

اگر با افراد مخربی سروکار دارید، یکی از گزینه‌ها قطع ارتباط کامل با آنهاست. اگر قطع ارتباط با آنها غیرممکن است، ارتباطتان را محدود کنید و حتی‌‌الامکان زمان کمی را با آنها بگذرانید. همانطور که روابط‌تان را اصلاح می‌کنید، باید مطمئن شوید وقت بسیار زیادی را به روابطی که تاثیر ارزشمندی روی زندگی‌تان ندارد، اختصاص نمی‌دهید.

شاید از اینکه چند شب در هفته را در کافه با دوستان‌تان سپری کنید، لذت ببرید، اما این عادت وقت شما را هدر می‌دهد. بعد از اینکه روابط منفی را از زندگی‌تان حذف کردید، گام بعدی این است که بیشترین استفاده را از روابط مثبت ببرید. از اینجا به بعد می‌خواهید ارتباط گسترده‌ای داشته باشید. یعنی، وقت‌تان را بیشتر با افرادی بگذرانید که منضبط هستند و مصمم‌اند موفق شوند. اینها افرادی هستند که تاثیر مثبتی روی شما خواهند گذاشت.

بهترین راه برای گسترش حلقه‌ دوستان‌تان شرکت در اجتماعات است. مثلا، عضو انجمن یا شورایی شوید و ممکن است متوجه شوید برای بازی تنیس با برخی افراد تاثیرگذار در شهرتان دعوت شده‌اید.

یاد بگیرید چگونه صرف‌نظر از میزان حساب بانکی‌تان راضی باشید

اغلب داستان‌های سلبریتی‌ها و تجار فوق‌ثروتمندی را می‌شنویم که با وجود ثروت زیادشان عمیقا ناراحت و غمگین هستند. وقتی به اوج موفقیت رسیده‌اند، چطور ممکن است خوشحال نباشند؟ متاسفانه، این افراد ثروت عظیمی کسب کرده‌اند، اما احتمالا هرگز راضی بودن از آنچه دارند را یاد نگرفته‌اند. بسیای از مردم با این ادعا موافق هستند که «پول نمی‌تواند خوشبختی بیاورد»، اما آنها همچنان تصور می‌کنند پول بیشتر آنها را با اعتمادبه‌نفس‌تر( این مطلب را هم بخوانید : مهم بودن عزت نفس)، کاریزماتیک و سخاوتمندتر می‌کند. اما در واقعیت، پول نه می‌تواند شخصیت شما و نه رضایت شما از زندگی را تغییر دهد. اگر در حال حاضر ناراحت و نامطمئن هستید، حتی اگر ثروتمند شوید، بعید است آن ناراحتی و غم از بین برود.

مثلا، شخصی را مجسم کنید که در گردهمایی‌های اجتماعی بیش از حد نوشیدنی مصرف می‌کند. اگر ثروت آن شخص افزایش یابد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ او نوشیدن را ترک نخواهد کرد. احتمالا، پول بیشتر، به او امکان خرید مقادیر بالای الکل را می‌دهد و عادت او را بدتر می‌کند. خوشبختانه، این نظریه جنبه‌ مثبتی هم دارد. اگر هم‌اکنون سبک زندگی رضایت‌بخشی اتخاذ کنید، صرف‌نظر از میزان حساب بانکی‌تان، این سبک زندگی تداوم خواهد داشت.

روش قوی برای افزایش موفقیت‌تان این است که ذهنیت دو سکه‌ ۲۵ سنتی را اتخاذ کنید. برای نشان دادن این طرزفکر، روزی مربی جیم ران، از او خواست مجسم کند از کفاش خواسته کفش‌هایش را برق بیندازد. کسی که کفش‌تان را برق انداخته کارش را به نحو احسنت انجام داده است و شما باید تصمیم بگیرید به او انعام بدهید: یک سکه‌ ۲۵ سنتی یا دو سکه‌ ۲۵ سنتی! کدام مورد موجب می‌شود در بلندمدت احساس بهتری داشته باشید؟ اگر یک سکه‌ ۲۵ سنتی انعام بدهید، پول‌تان را پس‌انداز می‌کنید. اما در نهایت احساس می‌کنید آدم خسیسی هستید. با سخاوتمندی و دادن دو سکه‌ ۲۵ سنتی به عنوان انعام، احساس موفقیت و اعتمادبه‌نفس می‌کنید.

مردی که در یکی از سمینارهای نویسنده شرکت کرده بود، از ایده‌ ترجیح سخاوت به خساست الهام گرفت. در گذشته، هر زمان دخترانش برای خرید بلیت‌های کنسرت از او پول می‌خواستند، یا پاسخ منفی می‌داد یا با بی‌میلی پول می‌داد. او در ذهنیت یک سکه ۲۵ سنتی گیر کرده بود. با این حال، بعد از سمینار، تصمیم گرفت دخترانش را با بلیت تماشای گروه محبوبشان سورپرایز کند.

این تصمیم دو سکه‌ ۲۵ سنتی سخاوتمندانه هم برای دخترها و هم برای پدر مفید بود و موجب شد پدر با دیدن هیجان و شادی فرزندانش احساس خوبی پیدا کند. بنابراین، با اتخاذ ذهنیت دو سکه‌ ۲۵ سنتی بدون اینکه لزوما ثروتمند باشید، احساس ثروتمندی می‌کنید. اگر اکنون تصمیم گرفتید سخاوتمندتر باشید، فقط به مزایایی که با ثروتمندتر و موفق‌تر بودن کسب می‌کنید، بیندیشید.

در نهایت

پیام کلیدی این نانوکتاب این است که ثروت و شادی از ناکجا بدست نمی‌آید. بدست آوردن ثروت و شادی مستلزم قاعده‌مندی و برنامه‌ریزی دقیق است. با این حال، به محض اینکه تلاش لازم برای تحقق اهدافتان را انجام دادید، مزایایی برای بقیه‌ عمرتان بدست خواهید آورد.

ایجاد برنامه‌ بازی:

برای استفاده‌ موثر از وقت‌تان و پیشبرد اهداف‌تان در هر هفته، از قبل برنامه‌ بازی ایجاد کنید. اول، یک ورقه کاغذ پیدا کنید. ستون‌های عمودی ترسیم کنید و روزهایی که برنامه‌تان را می‌خواهید اجرا کنید یادداشت کنید. سپس، در سمت چپ قسمت «فعالیت‌ها»، هر کاری که در طول این روزها باید انجام دهید را بنویسید. برای هر فعالیت، ضرب‌العجل تعیین کنید و آن را بنویسید. سپس، محاسبه کنید انجام فعالیت مدنظر چند روز طول می‌کشد و هر روزی که سپری می‌کنید را علامت بزنید. برنامه‌ بازی شما آماده‌ اجراست و مسیرتان برای موفقیت فقط منوط به پشتکار شماست.

چطور با اضطراب های ناشی از عزت نفس پایین کنار بیاییم

کسانی که عزت نفس پایین دارند دو نوع اضطراب را زیاد تجربه می کنند:

  • اضطراب اجتماعی

شخصی وارد یک جلسه ای می شود یا هم وارد یک مهمانی که راحت تر قابل درک است.با خودش می گوید که من اینجا خیلی تنها هستم و حرفی ندارم بزنم تمام کسانی که در مهمانی هستند در حال حرف زدن هستند البته آنچه که من بلد هستم را اینها گوش نمی دهند،حتی ظاهر اینها هم از من بهتر است.با هوش تر هم به نظر هستند شاید اگر اینها ببیند که من کجا زندگی می کنم و شغل یا مدرک من را بدانند که من را راه نمی دهند به این مورد می گویند اضطراب اجتماعی.

شخص هنگامی که وارد جمع می شود احساس میکند که هیچ آورده ای ندارد.در حالی که این باور غلطی است.در حالی که منی که به این مهمانی دعوت شده ام حتما دست آوردی داشته ام.

در یک لحضه دچار اضطراب اجتماعی می شود و بعد جالب این ماجرا اینجا است که در حالت اضطراب یک رفتارهایی انجام میدهد که دیگران هم به این نتیجه میرسند که این شخص چرا در این جمع آمده است،از اول درست آمده بود اما این اضطراب اجتماعی رفتارها و عکس العمل هایش را خراب کرده است.

  • اضطراب ناشی از موفقیت و خوشحالی

مثال: شما می آید عضو یک باشگاه شوید دو حالت دارد یا شما را عضو باشگاه می کنند یا نمی کنند،اگر شما را عضو نکنند که صد در صد باشگاه خوبی است و اگر شما را عضو کنند یعنی باشگاه خوبی نیست.اگر شما ر عروسی دعوت کنند آنجا عروسی قطعا جذاب نیست.

در زندگی چه معنایی پیدا می کند این،انسانی که ارزش خود را پایین می آورند و یا روی خودشان قیمت واقعی و ارزشمندی پایینی می گذارند.حتی اگر دیگران هم به آن توجه کنند یا ارزش برایش قائل شوند،خودش را لایق این موقعیت نمی داند.

مثلا:

  • یک زندگی عاطفی.یک مردی عزت نفس پایین دارد و عاشق یکی از دانشجوهای دانشگاهشان می شود.می گوید که من نباید بهش بگویم این شخص قطعا به من جواب منفی می دهد. خلاصه عده ای هستند که ما را به انجام بعضی از کارها تشویق می کنند و هی تشویق می کنند و می گویند برو بگو برو بگو.و اتفاقا آن خانم این را می گوید اتفاقا من هم به این موضوع فکر کرده بودم و قصد داشتم با شما صحبت کنم.راستش من از حرف هایی که سر کلاس میزنید و برخوردتان به این فکر فرو رفته ام خیلی رفتار مشترک داریم. این آدم اگر اعتماد به نفس پایینی دارد و اگر خودش را کوچک و بی ارزش خودش را بداند.از فردای روز ازدواج به خودش می گوید که چه دلیلی داشت که این شخص با من ازدواج کرد،یک مشکلی دارد که من نمیفهمم لابد پدرش معتاد است،بچه خودشان است شاید بچه خودشان نباشد.انواع چیزهایی که به ‌ذهن دیگران نمیرسد را امتحان می کند و در آخر فکر میکند که با برخی از انسانها رابطه داشته است و فقط خواسته است که من فقط یک سایه بالاسر آن باشم. و از فردا کارگاه بازیها و مشکوک بودن ها شروع میشود. و اینکه آخر به طلاق کشیده می شود نه اینکه خانم بد باشد یا آقا بد باشد بلکه مرد خود را لایق این زندگی نمیدانست.
  • همین مسئله را می توانیم در سازمان ها ببینیم و می گوید این شرکتم شرکت خوبی نیست که ما را استخداممان کرده اند.بجای آنکه از این موضوع خوشحال شود،ایراد می گیرد و فکر میکند شرکت ایراد داشته است.از فردا شور و ذوقش کم می شود و هر چه بیشتر می گذر کمتر کار میکنند و اخراجش می کنند و بعد از اخراج شدن به این موضوع پی میبرد که شرکت خوبی بود.

بعضی از انسان ها عادت دارند که رو خودشان برچسپ بی ارزشی یا ارزان قیمت می گذارند.

جمله برندن که در رابطه با عشق می گوید:مهم ترین مانع تجربه عاشقانه این است که خودمان را لایق عشق ندانیم.

عدم تجربه روابط عاشقانه

و این برچسپ کم ارزشی باعث می شود که رابطه عاشقانه را تجربه نکنند.اگر بخواهیم به شکلی بحث ها را خلاصه کنیم باید بگوییم اینکه اصل خوشحال بودن و خوشبخت بودن پذیرش خوشحال یودن و خوشبختی است.اینکه بپذیرم اگر من خوشحال هستم حقم است تلاش کردم و خواستم و حقم هست.

مثلا یکی از دوستان من،همه چی اش در زندگی اش خوب است .این شخص همیشه استرس داشت و هنگامی که از آن پرسیدیم که چرا استرس داری گفت که:زندگی از این بدتر که نمی تواند شود همیچی خوب است و اگر اتفاقی بیفتد قرار است بدتر شود.به این می گویند استرس از شاد بودن یا اضطراب از خوشحالی و خوشبخت بودن.خوشحالی و خوشبختی چیزی نیست که شود همان لحضه به آن برسیم و اگر خودمان را آماده نکنید. اگر نگرش و دیدگاه اصولی به آن را در ذهنمان ایجاد نگرده باشیم و به آن جایگاه نداده باشیم خیلی زود از بهشت شادی و خوشبختی و محبت رانده می شویم.

چطور بفهمیم عزت نفسمان پایین است؟

نیاز به تایید دیگران

آدم هایی که عزت نفس پایین دارند معمولا به تایید دیگران دارند.شخصی لباسی را می خرد و آن لباس از همه لحاظ و جهت بسیار زیباست و آن را دوست دارد،لباس را خریده است اما با استرس لباس را نگاه میکند و هنگتمی که از آن می پرسی که آیا از خرید خود راضی هستی در جواب می گوید:فردا لباس را می برم شرکت و نظر دیگران را می پرسم و فردا در یک فرایند دمتراتیک باید از بقیه نظرات را بپرسد و رای بگیرد که اگر رای بیشتر خوب بود به این نتیجه میرسد که لباس زیایی خریده است. اصلا راضی نمی شود که بگویید من این لباس را دوست دارم و اگر کسی هم آن را دوست نداشته باشد مهم من هستم که آن را دوست دارم و از پوشیدن آن لذت کافی را می برم.

همین نیاز تایید خود را در سازمان هم نشان می دهد. مثلا مدیری در شرکتی حرفی را می زند و میبیند که همه با سر تکان دادن به نشانه تایید به آن علامت می دهند، کیف می کند و یک نفر آن وسط سر تکان ندهد می گوید فلانی نظرت را بگو ببینم آیا شما نمی خواهید نظرت را بگویی  و بزور می خواهد از بقیه تایید بگیرد .

مقایسه خود با دیگران

آدمهایی که عزت نفس پایینی دارند،ویژگی دیگه آنها این است که دائما خود را با دیگران مقایسه می کند، مثلا شخصی ماشینی را با هزاران بدبختی آن را خریداری کرده است با ماشین خود به عروسی می رود و هنگامی که وارد محیط عروسی می شود به دقت نگاه می کند که بقیه با چه ماشینی وارد مجلس شده اند و اگر ماشینی را مانند خودش می بیند باید مطمئن شود که مدلش از ماشین آن پایین تر است و وقتی به این موضوع مطلع می شود یک خیال را حت می کشد و حال اگر ماشینی آنجا پارک شده است که بالاتر از آن باشد دیگر آن عروسی برایش عزا می شود. در کل مدت عروسی دنبال به این موضوع است که به دیگران میخواهند توضیح می دهد که دیگران با رانت خواری و دزدی چه ماشینهایی میخرند.از نظر آن تمام کسانی که بالاتر از ماشین خودش سوار می شوند دزد و تمام کسانی که پایین تر از ماشین سوار اند بی عرضه هستند.

مقایسه درآمد خود با دیگران

یا هنگامی که با دوستانشان قرار ملاقات در جایی را گذاشته اند و میخواهند که دورهمی را برگزار کنند، و از دوستانشان می پرسند که چقدر حقوقی می گیرد و اگر طرف مقابل مقدار کمتر از آن را بگویید خیالش راحت می شود و یک نس راحت می کشد، و اگر در آن دورهمی کسی بالاتر از آن بگوید دیگر آن  مهمانی برایش به عزا تبدیل می شود.

مقایسه افراطی

در این موضوع مقایسه افراطی هم داریم.مقایسه افراطی یعنی؛آدمی نجار است بلند می شود میرود یک جایی که طرف مقابل خیاط است.تمام مدتی که آنجا نشسته است همش درگیر حساب و کتاب است که طرف مقابل چقدر درآمد دارد و تجزیه تحلیل می کند که تا الان ۵ تا مشتری داشته است و اینقدر پول گرفت،اینقدر سودش باشد چقدر درآمد دارد حالا ما این همه خاک اره می خورم و اندازه این شخص درآمد نداریم.

خودشان را با آدمایی که هیچ ربطی با آن ها ندارند خود را مقایسه میکند.مقایسه افراطی با همه  و حتی بعضی ها خود را با بچه هایشان را هم خود را مقایسه میکنند.

مثلا در جمعی نشسته اند و بچه اش در حال سرچ کردن در اینترنت می باشد و فامیل می گویند که ماشاءالله ببینید که چقدر خول در اینترنت سرچ می کند،و بر می گردد می گوید والا اگر ما هم در آن زمان کسی بگو که این امکانات را در اختیارمان قرار میداد تا الان بیل کتس شده بودیم و بعد خیالش راحت می شود.حتی با یچه خودش هم مقایسه می شود.

آدم هایی که عزت نفس پایینی دارند ویژگی های دیگری دارند.

طلب کار بودن!

ویژگی دیگرشان این است که طلب کار هستند.مثلا در رستورانی نشسته اند و به گارسون می گوید که برایش نوشابه سیاه برایش بیاورد و بعد از چند دقیقه می گوید که ن الان که فکر کردم نوشابه سیاه بهتر است و بعد از این اخلاقش کیف می کند و با خودش می گوید آن من هستم که دستور می دهم و لذت زیادی را تجربه می کند.

توپوق زدن

آدم هایی که عزت نفس پایین دارند یک خطر خیلی بزرگی هم تهدیدشان می کنند اعتماد  به نفسشان هم در جاهای مختلفی پایین می آید.من را دعوت می کنند به سخنرانی و من هنگام سخنرانی چند توپوق می زنم و تهش می گویم خیلی حرفای خوبی زده ام حالا برخی از جاها خراب شد،با تمام اعتماد به نفس زیاد دفعه بعد هم میروم و شروع به سخنرانی میکنم و بلاخره بعد از پنچ یا ده سخنرانی ماهر می شوم.و آن شخصی که اعتماد به نفس پایین دارد بعد سخنرانی و در برخی از جاها توپوق زدن زدن با خودش می گوید: جملاتم که همه پرت و پلا بود چند جایی هم که اشتباه داشتم یک نفر هم در آن آخر می خندید.

بنابراین اعتماد به نفس ریشه عزت نفس است.به عبارتی اهتماد به نفس میوه درخت عزت نفس است.

آدم هایی که اعتماد به نفس بالایی دارند ویژگی های دیگری هم را دارا هستند.

قضاوت های افراطی

ما که صفر و صد تنها نداریم ما اگر بخواهیم به کسی امتیاز دهیم ۲۰ داریم ۵۰ داریم.یک کارمندی است در شرکت سال ها کار کرده است و یک بار یکی از صورت حسابهایی که برای شرکت آورده است به هر دلیلی که نمی دانیم یک فاکتروز اضافه آورده است.

شخص داری عزت نفس: کاش این کار را نمی کرد ولی شاید یک مشکلی داشته است شاید نتوانسه است به ما بگوید و حتما دلیلی برای کارش دارد.

اما آن شخصی که عزت نفسش وایین است در چهصورتی می تواند سطح زندگیش را بالا ببرد و همیش احساس می کند همه دزد و کلاهبردار هستند و من خوب هستن و در این مورد می گوید:این شخص هم دزد است و خائن است.در ظاهر در حال گلایه کردن است اما در باطن بسیار خوش حال است.الحمدالله همه مثل من هستند تا الان فکر میگردم فقط من خودم دزد هستند ولی نه الان می بینم که همه مثل من هستند.

افراط و تفریط در قدرت

آدمهایی که عزت نفس پایین دارند در قدرتشان هم افراط و تفریط می کنند.عزت نفس بالا شخص فکر میکند:من چقدر باید اراده ام را به آنها تحمیل کنم اما شخصی که عزت نفس پایینی دارد نمی دارند که یک چک یک تیغی است در ناحیه دست.و هر روز کارمندان را با الفاظ بد صدا می کند و ازجهت هم کیف می کند که آنرا سرخورده کرده است. و فردا فکر میکند که اگر من اینگونه برخورد کنم و از اینجا برود که کار ما در اینجا لنگ می ماند،و روز بعد با الفاظ زیبا با آن صحبت می کند.

این مورد ها را هم در دعواهای زناشویی هم مشاهده میکنیم. و یکی از آنها شروع به حرف های ناسزا و بد و بیراه گفتن به در و دیوار و شب که می شود می گوید که ببخشید اگر صبح بدرفتاری کردم و شروع به ابراز تاسف می کند .

عصبی بودن

انسانی که به صورت نامتعادل هستند در برخی از موادر بسیار عصبی هستند و در برخی از مواقع بسیار آرام و صبور. و اطرافیان در مقابل این افراد می مانند که باید چه کاری را انجام دهند و کدام شخصیتشان را باور کنند.

از جمله نشانه و ویژگی است که عزت نفس پایین من را نشان می دهد.

آدم هایی که عزت نفس پایین دارند یک ویژگی جالب دیگری هم دارند یا بیش از حد خودشان را مقصر می دانند یا دیگران را مقصر می دانند.

خود مقصر پنداری یعنی چه؛دیده اید بعضی از مواقع در حال راه رفتن با دوستانمان هستیم و پای یکی از دوستانمان به سنگ برخورد می کند و ما می گوییم آخ ببخشید؛ با اینکه اصلا به ما ربطی نداشته است.

مقصر دانستن خود

بعضی از انسان ها خود را بیش از حد مقصر می دانند هر اتفاقی می افتد اینها آماده معذرت خواهی هستند.هر اتفاقی می افتد بلافاصله معذرت خواهی می کنند.

یک عده از آدمها خود مقصر پنداری افراطی دارند اگر بخواهیم یک لغت عجیب و غریب بخواهیم برایشان بگذاریم.یک سری از آدم ها هم دگر مقصر پنداری دارند؛هر چی می شود بقیه در آن ماجرا مقصر هستند.مثلا؛ با همسرش به طلاق کشیده شده اند میگویم تو چقدر مقصر بودی در این جدایی و این اتفاقات و آن در جواب می گوید: من هیچ تقصیری ندارم من تمام تلاشم را کرده ام که فقط یک زندگی صادقانه داشته باشم فقط خدمت و فقط عشق،آیا واقعا می شود در رابطه ای تمام تقصیرات آن شخص باشد و آن شخص بی تقصیر و همه راه را درست رفته باشند.انسان هایی که عزت نفس پایینی دارند همیشه این مشکل را دارند و تقصیرات در گردن شخص دیگری می اندازند،کلا دنبال مقصر گشتند برایشان اذت است،از اینکه انسان ها را مقصر کنند لذت می برند.

 

خواهشم این است که قبل از اینکه به ادامه بحث من گوش دهید یکبار دیگر من اینها را خلاصه و تیتر بار می میگویم و در همان کاغذی که در خدمتتان است ویژگی هایی که دارید را بنویسید و چقدر خوب می شود که در کنار آن هم امتیازی بگذارید، وقتی می نویسید ۱۰۰ یعنی این ویژگی خودم هستم و وقتی می نویسید ۵۰ یعنی گه گاهی، داشتن این لیست در ادامه می تواند کمک مفیدی به ما بکند.

من از کجا بدانم که خودم مشکل اعتماد به نفس دارم؟

یک آدمی اعتماد به نفس پایین دارد سعی میکند آنرا پایین بکشد،مثلا کسی که جایگاه بالایی دارد با آن تماس می گیرد و قبل از اینکه به طرف بگوید چه کسی پشت تلفن است،تلفن را به طرف مقابل میدهد و طرف بدون آگاهی با طرف صحبت می کند و مدیر می آید و می گوید چرا با آن شخص اینگونه صحبت کردی و آن کارمند چون موفق شده بود لبخند زیرکانه ای می زند،و می گوید برای اینکه کسی با انسان های جایگاه بالا صحبت کند حاصل سالها تجربه است.احساس امنیت باعث میشود دیگران را رقیب خودم بدانم و جالبش اینجاست که خیلی از ما هم این را تجربه کرده ایم.کسانی که دیگران را رقیب خودشان نمی دانند اتفاقا در جایگاه خوبی قرار دارند و در جایگاهشان می مانند و کسانی که بقیه را رقیب خودشان می دانند،خیلی سریعا جنگ رقابت را راه می اندازند و دوست دارند بقیه را کنار بزنند و از شر اینها هر چه زودتر آنها را کنار بزنند زیرا همه جا را میدان رقابت تبدیل می کنند.

بحث های دیگر هم وجود دارد که در ادامه می گوییم.

انسان هایی که عزت نفس دارند،خطاهای خود را بهتر میدانند.ما باید افتخار کنیم که جمله معروف بوعلی سینا در اکثر کتاب های علوم رفتاری و ذاکره تکرار می شود؛کسی که برای یک اشتباه هزار دلیل بیاورد در مجموع هزار و یک اشتباه انجام می دهد.

ارتباط عزت نفس و اشباهات

آدمی که عزت نفسش بالاست،می گوید که اشتباه کردم،من اشتباه کردم و به این موضوع فکر نکرده بودم،من اصلا این اطلاعاتی که می گویی را متوجه نشده ام.

درست است ممکن است من که یک مدیر هستم و یک اشتباهی را انجام بدهم کارمندان می گویند آیا دیدی که همش اشتباه می کند و در آخر شرکت را نابود می کند.ولی من یک برگ برنده در جیب شما گذاشته ام اینگه من یک انسان منطقی هستم،ولی اینقدر منطقی هستم که اشتباهم را بپذیرم،اگر چند روز دیگر به من استدلالی را گفتی و من خیلی محکم گفتم نه من درست رفتار کرده ام.شما چه میگویید:من دارم اشتباه می کنم زیرا فلانی آدم منطقی است.اگر درست می گفتم آن قبول می کرد.من شاید این بحث را باخته باشم اما در سال ها و ماه و روزهای آینده برده ام.

بخاطر اینکه می گوییم این آدم اگر حرف درستی را بزنی قبول می کند،حتی اگر برخلاف خودش باشد.اجازه دهید که من این بحث این قسمت را با این جمله تمام بکنم؛ اعتماد نفس و عزت نفس بالا به معنی این نیست که من یک انسان کامل هستم به معنی این است که من انسان کاملی نیستم و پذیرفته باشم که انسان کاملی نیستم و از کامل نبودنم خجالت نمی کشم اگر چه که تلاش می کنم هر روز بهتر از روزهای گذشته باشم.

سوالات مطرح شده درباره عزت نفس

  • اولین سوالی که درمورد اعتماد به نفس مطرح می شود این است که من از کجا بدانم که خودم یا همکارم یا پدر و مادرم یا فرزندم مشکل اعتماد به نفس داریم؟
  • عزت نفس پایین چه جاهایی خودش را نشان می دهد؟

با تعدای مثال این بحث را توضیح میدهیم.

اولین ویژگی که اعتماد به نفس پایینی دارند از دیگران بسیار انتقاد می کنند.دختر خانواده میرود عروسی و دارای اعتماد به نفس پایینی دارد،نکند لباسم زیبا نباشد،نکند آرایشم مناسب نباشد،و هنگامی که وارد عروسی میشود از بقیه ایراد می گیرد.جالب اینجاست مدیری که اعتماد به نفس پایین دارد اینکار را در سازمانش انجام می دهد،هنگامی که در جلسه ای نشسته است و شروع به ایراد گیری از بقیه می کند و ایراد گرفتن به تمام کسانی که در جلسه حضور دارند.

گیر دادن به دیگران!

آدمی که عزت نفس بالایی دارد نگران نیست اما کسی که عزت نفس پایینی دارد همیشه می خواهد به دیگران گیر دهد.

کسانی که عزت نفس پایین دارند همیشه برخورد دیگران را برخورد نادرستی می بینند.برای مثال:به دوستش زنگ می زند و دوستش به هر دلیلی جواب نمی دهد و با خودش می گوید الان اگر دوست دخترش بود حتما جواب میداد جرعت جواب ندادن را نداشت.

مشکل از طرف مقابل نیست مشکل از کسی که طرفی است که عزت نفس پایین دارد که فکر می کند آن شخص جواب همه را می دهد بغیر از آن.

مثبت فکر کردن

کسی که عزت نفس بالایی دارد هنگامی که کسی جوابش نمی دهد سعی مکند مثبت فکر کند و بگوید ببین فلانی چقدر سرش شلوغ است که جواب من را نمی دهد زیرا جواب من را همیشه میدهد حتما الان کاری دارد.

ما رفتارهاییمان تغییر می کند.

مدیری که در حال قدم زدن در اداره هست.یکی از کارمندان از کنارش رد می شود و مدیر آماده سلام کردن است اما کارمند بدون سلام کردن از کنارش رد می شود.

مدیری که عزت نفس بالایی دارد،و می گوید:چقدر کارمندان درگیر کار شرکت هستند که حتی مدیرشان را هم نمی بیننند.آفرین به اینها.

مدیری که عزت نفس پایین دارد می گوید: دیگر کارمندان من را نمی بینند،دیگه واسه ما کارد می گیرد تا بعداز ظهر حالش می گیرم و نشانش می دهم.

آن آدم رفتارش عوض نشده است،آن شخص فقط یک کارمندیست که تنها از کنار من رد شده است و من را ندیده است و من بستگی به اعتماد به نفس بالا و پایینم  با شکا های مختلفی با این شخص برخورد می کنم.

نشانه هایی که می توانیم عزت نفس را اندازه گیری کنیم

۱-برخورد باز با دیگران

برخورد گشاد و باز هم می تواند نشانه عزت نفس انسان باشد، انسان هایی که  عزت نفس پایینی دارند، با هر انسانی که سخت برخورد می کند لذت می برند. اما انسان های دیگری را می بینید در رده‌های بالاتر سازمانی  یا دولتی شما انتظار دارید که هنگامی که این انسان شما را می بیند با شما صحبت نکند، در سازمانی کار میکنید که اصلاً نمی دانید مدیر شما را می شناسد اما هنگام رد شدن شما را میبیند به شما می‌گوید که یک لحظه صبر کن امروز به نظر می‌آید که کسل باشید، گفتم که نه حالم خوب است اما مدیر راضی نشد و گفت مشخص است که کسل هستی گفتم که راستش مادرم مقداری مریض است و بر می گردد به شما می گوید که من واقعاً متاسفم آیا می توانم برایتان کاری انجام دهم،من گفتم که مرخصی گرفتن و می خواهم بروم و آن برگشت و گفت اگر کاری داشتی من هستم، آدم واقعیتش این است که شاید کار خاصی هم انجام ندهد، اما سهم بسیار زیادی برای ساختن آن روز کارمندش دارد.

این باعث می شود که آن کارمند یک ماه یا دو ماه بعد با یک انگیزه مضاعف کار کند. هنوزهم  آن مدیر اسم این کارمند را بلد نیست. هنوز هم این کارمند امتیاز خاصی نگرفته است. اما امتیاز معنوی بزرگی گرفته است. آدمهایی که عزت نفس بالایی دارند استقلال هم دارا هستند من نمی دانم این فایل صوتی را کجا گوش می دهید، فرض کنیم در ماشین دارید گوش میدهید و فکر کنید شما چهار نفر در آن ماشین حضور دارید و پنج نفر از شما این کار را با علاقه دارند گوش میدهند. نفر پنچم هی ساعتش را نگاه میکند،پنجره را بالا میکشد و به بیرون نگاه میکند و هی بیند که این ها در حال گوش دادن است.

۲-تسلط بالا در جمع

انسانی که عزت نفس بالایی دارد می تواند بگوید که بچه ها می شود چیز دیگری را گوش بدهیم در حال حاضر؟ و بچه ها میگویند که نه ما در حال گوش کردن هستیم و می گوید ببخشید من میخواستم فقط بپرسم شاید شما دوست داشته باشید چیز دیگری را گوش بدهیم .

معنای عزت نفس بالا این نیست که خواسته هایم را به دیگران تحمیل کنم. اما می گویم اشکالی ندارد مابین دو نفر در ماشین من یک رای دارم و می خواهم استفاده کنم و اعلام می کنم و می گویم باشد باشد شما چهار نفری و تعداد تومان بیشتر است اما من نظرم را گفته ام.

بعضی از جلسات بر میگردند و می گویند که چه کسانی موافق امضاء هستند.همه دستشان پایین است فقط دو نفر دستشان بالا است،و اینها تا می بینند که بقیه دستشان پایین است دستشان را پایین می آوند. این آدم آن استقلال را ندارد،خودش را از آن ۱۰ نفر قابل رای دادن نمی دانند.

در کنار اینها احساس امنیت مهم است،کسانی که عزت نفس بالایی دارند همیشه عزت نفس بالایی دارند.

انجام کارها به بهترین صورت ممکن

در سازمانی کار میکند،مسئول دفتر است شخص دیگری هم هستند که می آورندش تا کمک آن مسئول دفتر باشد.آنی که عزت نفس بالایی دارد من که می دانم کارم را خوب انجام می دهم،می دانم نیروی ارزشمندی هستم؛چه بهتر که کمک حال من است و ما با هم می توانیم پیشرفت کنیم،حال به من به هر دلیل می گویند بروم قطعا هر کسی مانند من جای دیگری برود کار دارد،اما آدمی که عزت نفس پایینی دارد،از فردا صبح می آید و طرف را چپ چپ نگاه می کند و طرف هنگامی که با آن شخص سلام می کند در جواب یک سلام خالی میدهد.شما بفرماید پشت میزتان و میام خدمتتون و سعی میکند جای نامه ها غلط و خلوت بگذارد.سعی میکند جای پسورد را به طرف یاد ندهد،از همان اطلاعات اولیه که دارد خوب استفاده نکند.

وقتی می گوییم که یک نفر از عزت نفس بالایی دارد یعنی چه؟

یک نکته خوب دیگری بگویم؛ بعضی ها میگویند عزت نفس زیاد چیز بدی است؟ خیر.عزت نفس هر چقدر بالاتر باشد، هیچ ایرادی ندارد چنان که هیچ وقت نمی گویند که سلامت زیاد بد است. هر چقدر سالم تر باشیم بهتر است. عزت نفس هم از جنس اینکه است  هر چه قدر تلاش کنیم در این حوزه بهتر شویم، قطعاً هزینه و منافع آن را تجربه می کنیم.

اشتباه نکنید عزت نفس با اعتماد به نفس فرق دارد.

عزت نفس با خود پسندی فرق دارد.

عزت تنفس با خودشیفتگی فرق دارد.

عزت نفس زیاد بعد نیست،چیزی از مثل سلامتی زیاد.

اجازه بدهید که بگویم عزت نفس بالا قرار نیست شکم ما را سیر کند. قرار نیست کسی برای عزت نفس بالا به من حقوق بدهد. قرار نیست که به من تقدیرنامه بدهند و بگویند شما جزو کسانی هستید که عزت نفس بالایی دارید. اما عزت نفس بالا به من شغل بهتری میدهد و احتمالاً شکم من هم در بلند مدتی خواهد شد. عزت نفس بالا احتمالاً به من کمک می کند که کارم را بهتر انجام بدهم و شاید در آینده تقدیرنامه هم دریافت کنم. عزت نفس عکس دقیقا یا حتماً موجب نمی شود که  جایگاه من بالاتر برود اما قطعاً یک وسیله است که به آن دست پیدا بکنم.

عزت نفس به عنوان نیاز انسان ها

یک زمانی می گفتند که عزت نفس یک نیاز انسان است.

امروز می شود گفت که یک نیاز اقتصادیست. اگر شخصی بخواهد یک مدیر موفقی باشد دلش می خواهد منافع مالی خوبی ببرد،می‌خواهد در سازمان به صورت منطقی حکومت بکند. وقتی میگویند حکومت منطقی یعنی حکومت دل ها زیرا شکل دیگر حکومت به این شکل می شود که من به زور خودم را تحمیل بکنم اولین روزی که بخشنامه جدیدی آمد و اختیارات من را محدود کرد همه من کارکنان من بر علیه من شورش می کنند.

یک سال بعد از همه این مقدمات از کجا می توانم عزت نفس را ببینم هنگامی که می گویند دمای بدن را بسنجید دست می گذاریم روی بدن آن و دما را می فهمد، هنگامی که میگویند عصبانیت از چهره قرمز یک انسان می دانیم از مشت های گره کرده یا میدانیم.

مفهوم عزت نفس بالا

وقتی می گوییم که یک نفر از عزت نفس بالایی دارد یعنی چه؟ عزت نفس در چهره ما در رفتار ما در صحبت های ما و در حرکت های ما دیده می شود. آدمی که حاضر از همکارش تعریف کند نشان می دهد که عزت نفس دارد. ما دو گرافیستیم در یک شرکت   همکار من می رود و یک کاره گرافیکی قشنگی انجام میدهد مدیر من می آید و به من نشان می‌دهد که ببینند که چقدر کاره قشنگی انجام داده است به من فشار می آید عید که بگویم بله کارش قشنگ است  و می گویم ولی البته زحمت کشیده است اما کاش رنگ کنار را همچنین اگر گرم تر بود بهتر نمیشد.با یک نفس عمیق به خودم می گویند که خیالم راحت شد و نه گذاشتن این شخص الکی مطرح شود. برخوردی که بسیاری از مشاوران انجام می دهم، هنگامی که مشاوری را دعوت می کنیم و کار یک مشاور دیگر را  نشان میدهیمنگارش ۷۹ ۸۰ درصد خوب است اما می گوید که نه کارش خوب نیست و ما باید دوباره از صفر شروع کنیم با اینکه میدانم کار من هم در همین اندازه است.

پس عزت نفس بالا یعنی این که من بتوانم موفقیت دیگران را ببیند و آنها را تشویق کنم.

قدرشناسی

قدرشناس بودن، کسانی که از تناسب آیینی دارند همیشه قدر نشناس هستند. مثلاً  وارد بانکی میشود و طرف مقابل خیلی سریع کارش را انجام میدهد هنگامی که خارج میشود دوستش به آن می گوید که دستشان درد نکند چقدر سریع کار ما را انجام دادند،می گوییم که غلط کرده است،دارد حقوق خوبی را در قبال کاری که میکند دریافت می کند،منم بودم که وام خوب مسکن خوب و حقوق خوبی میدادند جلوی مشتری تعظیم میکردم،زورش می آید که بگوید بله خوب برخورد کرده است.

این مسئله هم بینه کارمند و مدیر هم وجود دارد. کارمند را انجام میدهد و مدیر باید بگوید که کارت بسیار خوب بود دستت درد نکند، هر چقدر فکر می کند مدیر نمی‌تواند این حرف را بزند حال اگر یک انسان بی انصافی باشد چهار ایراد الکی می گیرد  واگر هم یک انسان با این صافی باشد نهایتا می‌گوید از تو جزء این هم انتظاری نمیرفت یک کلمه توان این را ندارد که بگوید کارت خوب بود دستت درد نکنه حالا که تو این گزارش کار را به من داده ای من با یک روحیه بهتری داخل جلسه می روم. مدیری که شناسی می کند، و می گوید چون پول داده ام وقتی اینها را خریده ام این مدیر قطعاً عزت نفس  بالایی دارد.

تجربه های افزایش عزت نفس و تفاوت عزت نفس با خودپسندی

دلم میخواهد راجب یک موضوع دیگر هم استفاده بکنم،قضیه رفتار ما آدم ها عزت نفسمان راجب مرغ و تخم مرغ است.بگذارید برایتان مثال بزنم؛ آدمی که عزت نفس بالایی دارد برای رسیدن به اهدافش تلاش می کند و برای خوردنش از غذا از تلاش صرف نظر نمی کند.اگر ۴ بار در کارش شکست بخورد باز هم ادامه میدهد اگر ۱۰ بار هم رابطه عاطفی اش خراب شود،باز هم رابطه اش را می سازد و تلاش می کند و به همین دلیل عملا می تواند به هدفش برید.رسیدن به اهداف دوباره عزت نفس من را بالا می برد و عزت نفس بیشتر،عزت نفس بعدی را تکمیل می کند و عزت نفس بیشتر یک حلقه مثبت درست میکند.این قضیه هم نوع برخورد با مشکلات را تکمیل می کند،عزت نفس بیشتر به من روحیه بیشتر برای برخورد با مشکلات را می دهد.کسی که با مشکلاتش بهتر مواجه شود عزت نفسش بیشتر افزایش می یابد.به حدی که امروز اگر من و شما آدمی را می بینیم که آدم مصمیی است آدم پخته ای است.

ارتقاء عزت نفس

خیلی سخت است که بهفهمیم رفتارش خوب بوده است که عزت نفسش ارتقا پیدا کرده است یا برعکس.اما بدیعی است که بنده و شما انتظار داریم این حلقه را از عزت نفس شروع کنیم و تلاش کنیم عزت نفس مان بهبود پیدا کند تا به این روش عملا رفتارهایمان هم تغییر کند.

تفاوت عزت نفس با موضوعات دیگر

یک نکته دیگر؛عزت نفس را با چیزهای دیگر اشتباه نگیریم،عزت نفس با اعتماد به نفس فرق می کند.اعتماد به نفس یعنی اینکه من یک کاری را خوب می توانم انجام دهم یا می توانم سخنرانی خوبی انجام دهم این میشود اعتماد به نفس. در عین اینکه معتقد هستم شاید بعضی از کارها را هم نتوانم به درستی انجام دهم.من معتقد هستم که نویسنده خوبی هستم پس اعتماد به نفس در نوشتن دارم. من معتقد هستم که می توانم یک مدیر خوب باشم،پس اعتماد به نفس در مدیریت دارم.هر وقت گفتیم اعتماد به نفس بلافاصله این سوال مطرح میشود که در چه حوزه ای.

ارزیابی خویشتن

اما اعتماد به نفس آن بر چسبی است که من بر روی کل وجودم می گذارم.من خودم را چقدر ارزیابی میکنم دیگر بحث این نیست که به عنوان سخنران یا معلم،نویسنده،مدیر،کارمند یا به عنوان یک خواهر یا یک پسر. خودم راچقدر ارزشمند می بینم. در برابر دیگران خودم را چقدر ارزشمند می بینم برای جامعه و محیطم می بینم،حالم نسبت به خودم خوب است.دیده اید خیلی از مواقع دوست نداریم صدای ظبط شده خودمان را بشنویم معمولا این مشکل را همه ما داریم. معروف ترین گوینده ها هم اگر با آنها صحبت کنیم ترجیح میدهند که صدایشان را نشنوند.

 

 

خلوت با خود

خیلی از مواقع ما انسان ها در برخورد با خوردمان هم این مشکل را پیدا میکنیم.من حاضر نیستم بعضی مواقع با خودم خلوت کنم و در مورد رفتارهای امروزم را بررسی یا فکر کنم.خودمم میدانم به چه چیزهایی فکر کنم یا فکر کنم. حال امروزم را حوصله ندارم بررسی کنم یک روز دیگر یا شب دیگر فکر میکنم که آیا رفتارم با دیگران درست است آیا با بچه ام وب صحبت کرده ام.

صحبت با بزرگترها

دیده اید وقتی پدر با بچه  بزرگتر بد صحبت می کند و مادر خانواده می گوید که بعد از اینکه بچه ها خوابیدند صحبت می کنیم که آیا رفتار درستی بوده و پدر می گوید که امشب خیلی خسته ام حتما فردا یادم بنداز راجبش صحبت کنیم. این موضوع بحث خستگی نیست من ترجیح میدهم صدای ظبط شده خودم را نشنوم من خودم میدانم که چگونه صحبت کرده ام.

ارتباط عزت نفس و مهارت

بنابراین اعتماد به نفس یعنی اینکه من یک استعداد یا مهارت خاص را چقدر خوب می توانم انجام دهم .عزت نفس یعنی خودم کلا چقدر برای خودم برای خودم از توانمندی هایم ارزش قائل هستم.

عزت نفس با خودپسندی هم فرق دارد.خودپسندی یعنی من خود را نمیبینم ممن مهم هستم من بالاتر از شما هستم اگرقرار است منافع یک نفر تامین شود و یک نفر ضرر کند باید منافع من تامین شود،این می شود خودپسندی.عزت نفس یعنی من انسانم و تو هم انسان هستی.

من هیچ وقت یادم نمیرود مدیر من یک زمانی در سال های اول به من یک هدیه داد و گفت این هدیه را به فلان کارمند فلان سازمان بده برای ما کارهای زیادی انجام داده است. این اولین باری بود که من اینکار را انجام میدادم،زمانی که میخواستم این کار را آنروز انجام دهم صدایم زد و به من گفت نکند از دادن این هدیه احساس غرور کنی و من چه آدمی هستم که دارم هدیه می دهم از تصادف روزگار ما اینور میز نشستیم و آن آنور میز یک چرخی بخورم و من و شما آنور میز بنشینیم و بخاطر گذران زندگیمان سرمان را کج کنیم برای گرفتن یک هدیه. نفس کار ،کار غلطی بود. اما درس مدیر من درس درستی بود. و آن این است که ما به یک اندازه ارزشمند هستیم ممکن است در چیدمان ای که امروز وجود دارد بالاتر از تو باشند یا تو بالاتر از من باشی اما ما به این معنا نیست که همیشه قرار است اینگونه باشد .